شعر مدح و مناجات

خدای من

آنکس که اول ماه دست مرا گرفته
سی شب برای من در میخانه جا گرفته

با یار وعده دارم هرشب همین حوالی
شبهای ساکت من بوی خدا گرفته

یا صاحب الزمان(عج)

در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد
نام تو فقط لقلقه ی روی زبان است

ای سفره ما را نمک سفره ی تو بس
چیزی که برایت همه داریم زیان است

العفو

باز با شرمندگی مثل همیشه آمدم
با امید و آرزوی عفو این در را زدم

گردنم را کج نمودم ، کاسه ی چشمم پر آب
یا عظیم العفو از این خانه ننمایی ردم

یا غیاث المستغیثین

با نگاهی راحتم کن از بلایا زودتر
دور کن قلب مرا از حبّ دنیا زودتر

یا غیاث المستغیثین کار دستم داده نفْس
غرقِ عصیانم بگو می بخشی آیا زودتر؟!

یا صاحب الزمان(عج)

آنکه آلوده است و پست منم
آنکه با دست خالی است منم
آنکه زد توبه را شکست منم
آنکه با هرکسی نشست منم

یا صاحب الزمان(عج)

صبحانه غم ناهار جنون غصه شام من
دیدی چه‌قدر بی‌تو جهان شد به کام من؟

قطب شمال و قطب جنوب زمین شدیم
نصف‌النّهار اگر که بیفتد به دام من

یا ابوفاضل

تو از قبیله ی آبی و برتر از دریا
شبیه و مثل تو هرگز نیامده دنیا

دعا بدون توسل به نام زیبایت
قسم به هستی حیدر نمی رود بالا

در مدار عشق

تا عشق کار حضرت موسی بن جعفر است
دل در مدار حضرت موسی بن جعفر است

عیسی نفس کشیده به لطف شفای او
موسی دچار حضرت موسی بن جعفر است

حسین جان

در سینه مان حسینیه‌هایی مکرّم است
هر شب برای روضه‌ات آقا محرّم است

ما پای شعر محتشمت سینه‌زن شدیم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است

یا مهدی

اگر آن یارِ پنهانی ، به کف گیرد دل ما را
به تیغ انتقام او ، دهم دست و سر و پا را

نه هستم ترک شیرازی، نه هستم حافظ و صائب
فقط در دل نهادم من، از اول مهر مولا را

یا ولی الله

‌مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟

کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد

ای یار بیا

از همه نام جهان بی سر و پا ما را بس
بـهــره ی ما ز بــقـا روز لــقـا مــا را بـس

ببریدم ز جهان و غم بی مقدارش
لفظی از سوی تو ای یار (بیا) ما را بس

دکمه بازگشت به بالا