کاش این روزهای بد سر شه
کاش روزای خوب برگرده
کاش وقتی که تکیه کرد بهم
نبینم دست مادرم سرده
وانمود می کنه که خوبه ولی
درد داره شبا رو بیداره
زخم بیداد می کنه تو تنش
رد خونش هنوز رو دیواره
دل ما بچه ها مگه چقده
جون ماها چقدر می ارزه
کاش ماها بمیریم و نبینیم
داره دستای بابا می لرزه
تک تک درد های مادرمون
گرد پیری رو صورت باباس
بابایی که خودش مثه کوهه
بابایی که دلش قده دریاس
بعد چند سال زندگی کردن
تو رودر بایسی ان با هم دیگه
مادرم رو می گیره از بابام
مادرم درداش و به من میگه
به سرش دستمال می بنده
چه کنه با سری که سنگینه
مادرم عاشق بابامونه
حیف چشماش دیگه نمی بینه
مادرم قبل از این شکستگیا
تو نماز شبش قیامی داشت
وقتی بابابزرگ اینجا بود
مادر ما چه احترامی داشت
گر چه ما جدمون پیمبر بود
علت خلقت زمین و زمون
همه اهل مدینه می دونن
بوسه می زد به دست مادرمون
اماحالا کجاس تا ببینه
دو تا دستای دخترش سوخته
من می دونمچی اومده به سرش
تا یه پیرهن برا حسین دوخته
مادرم آب میشه هر لحظه
می گه هی زیر لب فدای لبات
بغلش می گیره حسین و می گه
کاش این پیروهن بمونه برات
حسین واعظی