این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سرسرای او
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سرسرای او
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
الحق کریمان سفره ای پر نور دارند
در آن غذاهای لذیذی می گذارند
الحق غذای روحی ما دست آنهاست
آنها به جز اکرام که کاری ندارند
صبح شد آفتاب پهن شده
آب روی تراب پهن شده
برکهء مستجاب پهن شده
سفره ای از شراب پهن شده
با خواهرت چگونه بگویم غم تو را
دق میکند چو بشنود او ماتم تو را
تنها چگونه جمع کنم داخل عبا
از جای جای دشت تن درهم تو را
سخت است آقا بی شما از دل سرودن
در بی نصیبی از نگاهت زنده بودن
وقتی هوایی نیست تا جانی بگیریم
دیگر دلیلش چیست پرها را گشودن
ما بی دلان ِ بیدلی عشق دلبریم
در وادی جنون به تمنای قنبریم
صبح جلا که عالمیان غرق حسرتند
ما سرخوشان نوش می از جام ساغریم
چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم
اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟
اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟
اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
گفتم بشوم خاک رهت آقا…حیف
گفتم بشوم نوکرتان مولا…حیف
گفتم بشوم آنچه شما میخواهید
گفتم بشوم یاورتان اما…حیف
رسم وفا و ادب را تو بهتر کشیده ایی
از فومن به فاو یکسره پَر کشیده ایی
با چهرهء نورانیت برای شهر
ای شهید ! جلوه ی گوهر کشیده ایی
پیش دست علی را گل فشانی کنید
خلق و خوی نبی را نشانی کنید
شبه نبی اکبر لیلا رسید
روزِ جوان شده !برایش جوانی کنید
باده در جام مهیاست بیا تا برویم
میکده منتظر ماست بیا تا برویم
رد دعوت عین کفر است به آئین وفا
دوش ساقی خود ز من خواست بیا تا برویم