فقط دنبال اقدامی سریع ام
که در اندیشه ی فرضی رفیع ام
ضریح ات نو, دم عیدی ست آقا
به فکر گردگیری بقیع ام!!
وحید پولایی
فقط دنبال اقدامی سریع ام
که در اندیشه ی فرضی رفیع ام
ضریح ات نو, دم عیدی ست آقا
به فکر گردگیری بقیع ام!!
وحید پولایی
در حــــریم قدســـــیت بـــــال مـــناجاتی بـده
گنـــــبدت دل می بــــرد وقــــت ملاقاتی بـده
دستهایم خالی ازپیش است ســـوغاتی بـده
من فقیرم تکه نـــــانی بهـــــر خـــــیراتی بــده
دیــدار زیبـــــا می شــود بـــا چشــمهایت
غرق تــما شــا می شود بـــا چشــــمهایت
لب تشــنه ای کــه زیر پـــلکت می نشیند
ســیراب دریــا می شود بــا چشمــــهایت
بــال و پــری زدیم که بامــت ردیف شد
دانـــه بهـانــــه سفره ی دامت ردیـــف شد
مــا از خــجالت کـــرمت در نـیامـــدیـــم
پشـــت در امــدیم کــرامت ردیـــف شد
هوا هوای چکیدن , هوای تنهائیست
و دست های دعایم پر از تمنائیست
مسیر خواهش من باز سویتان افتاد
به سمت شاه کریمی که اوج لیلائیست
صد شکر که پای روضه ات پیر شدیم
بر سر در این میکده زنجیر شدیم
سگ هم نشدیم تا به دردی بخوریم
عمریست گدای دست وپاگیر شدیم
قاسم اسدی
این جان که تمام شد تو می آیی , نه ؟
قرآن که تمام شد تو می آیی , نه ؟
من چتر به دست منتظر در راهم
باران که تمام شد تو می آیی , نه ؟
قاسم اسدی
وقتی که چشم از همگان بر گرفته ام
رنگ یقین و چهره ی باور گرفته ام
سر تا به پای من همه شور و شعور شد
آن لحظه ای که در دل من جای نور شد
دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود
غلام خانه به دوشی برای زهرا بود
نه من , که عالم امکان سراسرش هر دم
ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود
کاش میشد که پدر بار دگر باز ایی
من نشینم به گنار تو گل زهرایی
کاش می شد که پدر حال مرا می دیدی
از سرو صورتم از عمه تو می پرسیدی
زندگی بی تو در این شهر نفس گیر شده
باورت نیستولی دختر تو پیر شده
چه بیایی چهنیایی به خدا میمیرم
پس قدم رنجهنما که به خدا دیر شده
هر کسی گوشش به حرفای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی یار داشته بابا فدا شده
بچه ها دیگه بابا تنها شده