چشم خیسم

چشم خیسم به تماشای دری سوخته شد
آن زمانی که به پشتش سپری سوخته شد

مرغ پر بسته ام

                          مرغ پر بسته ام و نیِّت قافی دارم
                          هر چه غیر از تو مرا هست اضافی دارم

رقیه خاتون

کسی که علت ایجاد شیث و شمعون است
قسم به حضرت زهرا رقیه خاتون است

شکر خدا

شکر خدا که بر سر ما هست سایه ات
باشد امید بنده, مرا هست سایه ات

حبیب من

سنگ صبور بی کسی من ,حبیب من

شمش الشموس وادی طوسای غریب من

زاری کنم

می روم بر درگه شاه کرم زاری کنم

می روم بهر دل دیوانه ام کاری کنم

می روم تا خادمان درگهش را با مژه

وقت جارو کردن صحن حرم یاری کنم

حرف ناگفته

حرف ناگفته چشمان ترش بسیار است

اشک او راوی یک عمر غم و آزار است

روز و شب گریه کن روضه یک مسمار است

قلب او زخمی از ضرب در و دیوار است

 

آتش

آیا شده بال و پرت آتش بگیرد

هر چیز در دور و برت آتش بگیرد 

آیا شده بیمار باشی و نگاهت

از نیش خند همسرت آتش بگیرد 

بزم عزا

پرچمسیاه هیئت ما را بیاورید

زنجیر های بزمِ عزا را بیاورید

حال و هوای شعر به کلی عوض شده است

از نو ردیف و وزن هجا را بیاوید

از تماس تازیانه

از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود

صحنه را عباس اگر می دید بی شک مرده بود

تا غروبِ روز عاشورا خدا خود شاهد است

عمه ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود

باز نشد

اربعین آمد و من ,کرب وبلا , باز نشد

من و یک بوسه ز درگاهشما باز نشد

همه از کرب و بلاخاطره دارند ولی

من و یک تجربه زینخاطره ها باز نشد

من کشته ی اشکم

من کشته ی اشکم که تورا یار بسازم
تا گریه کنی واژه ی غمخوار بسازم

دکمه بازگشت به بالا