کوفه

کوفه امشب چه ساکت و سرد است
کوفه امشب چقدر پُر درد است

کوفه امشب نمیرود در خواب
کوفه گرچه عجیب نامرد است

دلشوره

امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه دلشوره
حال اُم‌البنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره

شکافِ زخمت

چشم‌هایِ به رنگِ خونَت را
بر پرستارِ خود کمی وا کُن
دلِ من شور میزند بابا
گریه‌های مرا تماشا کُن

خونِ سَرَت بند آمده

تا صبح گردِ بسترت آرام می‌پرم
شاید دوباره بال بگیری کبوترم

شد قسمتم دوباره پرستاریَت کنم
بابا بگویم و تو بگویی که دخترم…

زخمِ سَرَت

در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است

لَخته‌خون بسته ببین چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده , قامتِ من تا شده است

پهلویِ او درد گرفت

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین

محراب غرق آتش

مهمانِ دختر است علی , جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد

دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقه‌ی در : جانِ من مرو

جانم حسن(ع)

خبری نیست اگر مُعجزه‌ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه‌یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر این است که گفتند علی بابا شد

یا امام حسن(ع)

خدا پرده را تا ثُریا گشود
و راهی برای تماشا گشود

خدا محضِ دلهایِ مجنونِ ما
سرِ مویی از زُلفِ لیلا گشود

جلوه

عرش از نورِ خدا غرقِ طَلاطُم شُده بود
بَسکه می‌ریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود

باز هنگامه‌یِ یک جلوه تَبَسُم شده بود
وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود

اُمِ اَبیها

عرش از نورِ خدا غرقِ تَلاطُم شُده بود
بَسکه می ریخت گُل از عرش زمین گُم شده بود
باز هنگامه یِ یک جلوه تَبَسُم شده بود
وقتِ رقصیدنِ دل وقتِ ترنُم شده بود

شاخه‌ی نبات

ایلیائیم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما

آسمانها همیشه گُم بودند
پایِ هر سبزه‌ی حیات شما

دکمه بازگشت به بالا