دوباره چنگ زدم دامن خراسان را
به کاظمین رساندم صدای لرزان را
برای حاجت کوچک نمی روم آن جا
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را
دوباره چنگ زدم دامن خراسان را
به کاظمین رساندم صدای لرزان را
برای حاجت کوچک نمی روم آن جا
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را
السلام علیک یا مولا
السلام علیک یا حیدر
روی لبهای ما خدا را شکر
نقش بسته ست کُّلنا قنبر
روز خوش ولادت زهرای مرضیه
هرسال خانه ی یل خیبر بساط بود
اهل کسا که عالم و آدم فدایشان
سر تا به پایشان همه غرق نشاط بود
زهرا اگر به صورت کامل بیان شود
زیر و زبر تمام زمین و زمان شود
گرچه خودش به پای علی پیر شد ولی
یک جلوه اش بس است که عالم جوان شود
هر چه آید به سر ما همه از دوری توست
بانگ رسوایی من نیز ز مستوری توست
این خماری که مرا بر سر سودا زده است
نشئه ی غمزه ی آن نرگس مخموری توست
قلم به دست گرفتم، قلم مسلمان شد
به صفحه نام تو دید و ز دست لرزان شد
قلم ز دست رها شد به طرفه العینی
ز شاعرش جلو افتاد و صاحب جان شد
در خُم اگر شراب نباشد چه فایده؟!
چشمت اگر پر آب نباشد چه فایده؟!
آتش گرفته ام که به بزمت رَهم دهی
در بزمِ مِی کباب نباشد چه فایده؟!
باید برای دل ز تو فرصت بگیرم
باید برایش ساعتی خلوت بگیرم
دیشب برای بار چندم داشت اصرار
با گریه از تو قول یک صحبت بگیرم
مى رسد بانوى باران، شرف الشمس حیا
حضرت صبر، علمدار وفا، روح دعا
مى رسد مظهر غم، عالمه ى عالمه ها
مى رسد سنگ صبور همه ى فاطمه ها
به گره های ضریح تو قسم
گره افتاده به کارم آقاجون
تو خودت حالمو رو به راه کن
مگه جز تو کی رو دارم آقاجون
حسین، کرببلا را به خواب می بینم
ز دوری حرمت بس عذاب می بینم
همیشه گنبد و گلدسته های ایران را
شبیه کرببلا… یا سراب می بینم؟
در تک تک حسینیه ها بند می شویم
اینگونه ما شبیه خداوند می شویم
امروز اگر میان حسینیه گریه ایم
فردا کنار فاطمه لبخند می شویم