پیکرت در قتلگاه

پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت
آن طرف بر نیزه‌ای دیدم سرت پیکر نداشت

بی برادر بودی و مظلوم، گیر آوردنت
گفتم ای قصاب‌ها آخر مگر خواهر نداشت ؟!

مهریه ی مادر

برای لشکر دشمن شدی شراب ای آب
چرا به چشمِ حرم می‌شوی سراب ای آب ؟!

میان موجِ تو عکسی‌ست، از کویر و عطش
چقدر، تشنه کشیدی میان قاب ای آب

آه، ای مَردَم

روی دستان پدر بی‌تابیِ ما را ببین
لااقل از آن بلندی رنگِ دریا را ببین

رازقِ دنیا به مشتی بی سر و پا رو زده
آب شد آب از خجالت؛ کار دنیا را ببین

تکیه گاه

بابا همینکه دخترکت بی پناه شد
بعد از هجوم اسیرِ غمِ یک سپاه شد

از قتلگاه، تا به خرابه مرا زدند
دور از نگاهِ تو همه جا قتلگاه شد

حسین من

در عالمِ خیال، گرفتم ضریح را
دارالشفای حضرت عیسی مسیح را

پیش حبیب، مَن مَنم از ریشه مِن مِن است
لکنت گرفت، جای زبان فصیح را

نقشه های شوم کوفه

روی بامِ قتلگاهش؛ کفترِ نامه‌برت
خواهشش این است، برگردی به شهر مادرت

کاش می‌شد نامه‌ام آتش بگیرد بین راه
یا نه؛ پیکم گم شود؛ اصلا نیاید محضرت

نِعمَ النَّصیر

به تو امیرِ کبیرِ غدیر می‌گویند
به نوکران تو عَبدُالاَمیر می‌گویند

به سنگ‌ریزه‌ی راهِ تو قله‌ی جبروت
به کوه، پیش تو ریگی حقیر می‌گویند

نجفِ اشرفِ مولا

گرچه در دفتر من صحبتِ مولاست فقط
هر چه گفتم نَمی از ساحلِ دریاست فقط

یک «علی» گفتم و عمری‌ست، دهانم عسلی‌ست
ذکر شیرینیِ حلوا به مَثَل‌هاست فقط

قافله‌ی اشک‌

دوباره مرغِ دلم با پرِ شکسته سفر کرد
تمام همسفران را پرید و باز، خبر کرد
نیاز نیست، به منبر؛ به روضه‌خوان؛ به مصیبت
دو چشمِ خشکِ مرا روضه‌ی مزارِ تو تر کرد

غریب آقام

از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی

مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی
هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی

عزیزم حسین

ای سر به زیرِ محضرِ تو سربلندها !
دار و ندارِ زندگی مستمندها !

ای آسمانِ خاکِ قدومت ستاره‌خیز !
هستند، زیر پای تو بالابلندها

خواهرِ خورشید

صدا صدای تپش‌های قلبِ باران است
که مثل زمزمه‌ی قاریانِ قرآن است
ستاره‌های فلک دانه‌های تسبیح‌اند
دوباره خانه‌ی خورشید، ریسه‌بندان است

دکمه بازگشت به بالا