شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امامم را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را
شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امام را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را
نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت..
نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست
رو به کریمان زدن عبادت لبهاست
بستر بیمار وعده گاه طبیب است
خیری اگر میدهند برکت تب هاست
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین
که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین
مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین
سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین
امشب چنان ایتام کوفه بی قرارم
اندازه سی سال میخواهم ببارم
چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید
من به وصال فاطمه امیدوارم
امشب چنان ایتام کوفه بی قرارم
اندازه سی سال میخواهم ببارم
چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید
من به وصال فاطمه امیدوارم
با اجازه از خداوند حسن
کیست امشب رب هر بنده؟!حسن!
میروم با ذوق در بند حسن
“هو” نوشتم جای پسوند حسن
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت
حال زارش را ببین حال بکایش را ببین
بین این زندان بی روزن صفایش را ببین
زحمت زنجیر دارد در قنوت نافله
باهمین دست ورم کرده دعایش را ببین
راحت برو راحت بیا هرجا علی هست
اصلا چرا احساس غربت تا علی هست؟!
فورا برو بتخانه را ویران سرا کن
حالا که روی شانه ات آقا علی هست