شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو
برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
شب آخر است امشب شب اخر من و تو
چه قیامتی ست اینجا شده محشر من و تو
برویم دربیابان بکَنیم هرچه خار است
نگران بچه ها شد دل مضطر من و تو
نه حرف پیاله و شراب است
نه صحبت زلف و پیچ و تاب است
توصیف تو کار هرکسی نیست
تعریف تو کار بوتراب است
به تمنای لب تو قلب دریا سوخته
صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته
پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد
زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته
نگاهت کردم اما درهمی تو
میان لخته خونها مبهمی تو
تورا قطعه به قطعه چیدم اما
چرا هرجور میچینم کمی تو
برای روضه ی اکبر بیار امشب دل زارو
باید حتما پدر باشی بفهمی حال آقارو
نخ تسبیح و بازش کن میونجمعیت بنداز
صدا کن پیرمردی رو بگو جمعش کن اینارو
باشد نمان،باشد برو،باشد رهایم کن
یک بار دیگر جان من بابا صدایم کن
این آخرین عمری ببین بر زانو افتادم
پاشو عصای دست من کاری برایم کن
عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسی پیغمبر است
نوشتند پایت بلایی بزرگ
نوشتند پایم عزایی بزرگ
به این سن و سالت چه مردی شدی..
شدی یک تنه مجتبایی بزرگ
بشنوند امروز دختردارها..
قصه غمگین کوثردارها
از روی نیزه بیا بوست کنم
رفته ای بر نیزه با سردارها
صورتش مثل سیب نوبر بود
قدوبالاش عجیب محشر بود
سن و سالی نداشت اما او…
بر زنان قبیله رهبر بود
وقتی که روح عاشقان وابسته تن نیست
در مرگ فیضی هست که در زنده بودن نیست
من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم
هرجا که دل باشد جواب یار هم لَن نیست
همه عزت دنیای حسین است حسن
به خداوند مسیحای حسین است حسن
بی حسن سوی حسینش بروی باخته ای
جان من! صاحب امضای حسین است حسن