ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم
کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم
عدم چه ذوق میکند ز بودنت، وجود هم
قیام بوسه میزند به سجدهات، قعود هم
قلم میزنم در ثنایت حسن
به امید لطف و عطایت حسن
چه فخری بِه از این که از کودکی
غلامی نمودم برایت حسن
امشب خدا از مصطفی تصویرسازی می کند
بار دگر با نام حیدر عشقبازی می کند
بر عالمی با شاهکارش سرفرازی می کند
خواهد موذن آورد صوتش حجازی می کند
بلند بالا و نیک سیرت چنان پیمبر علی اکبر
به خَلق و خُلق و به صوت و منطق نبی دیگر علی اکبر
رسول صورت بتول عصمت علی شجاعت حسن سخاوت
حسین هیبت چو بوالفضائل یل دلاور علی اکبر
لگام ارض و سما زیر گام حضرت زینب
پیمبران همه مست مقام حضرت زینب
به امر عشق به پا خواست پای دار و ندارش
که دین قوام گرفت از قیام حضرت زینب
دل هست مبتلای تو یاصاحب الزمان
دارد به سر هوای تو یاصاحب الزمان
تا جمعه ها به خاطر تو ندبه میکنم
سرمستم از دعای تو یاصاحب الزمان
هر قطره دریا میشود وقتی بیایی
صحرا شکوفا میشود وقتی بیایی
آئینه در آئینه در آئینه لبخند
دنیا چه زیبا میشود وقتی بیایی
ای رمزِ به لفّافهی این الرجبیون
عاقل شدم آن روز که گشتم به تو مجنون
زان روز که گفتم ز تو ، هستم به تو مدیون
صد شکر نوشتند مرا از علویّون
تمام ذرات آفرینش به خط شده در مدار حیدر
که خلق کرده خدا فلک را به افتخار نگار حیدر
شکاف یعنی خدا خودش میزبان گهواره علی شد
همین یکی بس برای توصیف آن همه اعتبار حیدر
من ضرر کردم و تو معتمد بازاری
بار ما را نخریدند…تو برمیداری؟!
مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویت
آمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟
انگور گریه کرد برایت شراب شد
گلبرگ گریه کرد ز داغت گلاب شد
خاک سیه به شوق لبت آفتاب شد
خورشید زیر پای غلامت تراب شد
خبر رسیده که امشب ز راه دور می آیی
میان حُلّه ی عرشی غرق نور می آیی
خبر رسیده همه محو روشنای تو هستند
شبیه آینه هایی چنان بلور می آیی