نور عین

تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون کلیم کار من اعجاز می شود
احساس قلبی ام به تو ابراز می شود

یا علی

ولــی خالق اکبـــر علـیٌ هو علـیٌ حق
وصی پاک پیغمبـر علـیٌ هو علــیٌ حق

مطیع حضرت سبحان بحکم محکم قران
مطاع ماسوا یکسر علـی هو علـیٌ حق

سلام من به حسین

سلام من به حسین و به کربلای حسین
سلام من به اباالفضل با وفای حسین

سلام من به زهیر و به مسلم و به حبیب
سلام من به هر ان کس که شد فدای حسین

جمال عَلَوییَش

زآن لحظه که بر نام حسن جان نظر افتاد
از چهره ی فرسوده ی من پرده بر افتاد

از بس که درخشان بُوَد این نام در افلاک
انگار که در عرش معلّی قمر افتاد

کنج خرابه

آخر می آید
بابا برای دیدنم با سر می آید

از گریه هایم
اشک زمین و آسمان ها در می آید

هوای حرم

خوشا به حال رفیقی که چشم تر دارد
خوشا کسی که هوای حرم به سر دارد

همیشه مرغ دل آدمی به پرواز است
خوشا دلی که برای تو بال و پر دارد

ماه گریه

به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده

پای شش گوشه

کاش با این نوکر بد ذره ای هم تا کنی
اشکها را هم بگیری قلب را دریا کنی

من به شوقت پا برهنه رفته ام هر روز را
پیش گمنامان شهرم تا مگر امضاکنی

طفل یتیم

این شنیدم که چو آید به فغان، طفل یتیم
افتد از ناله‌ی او، زلزله بر عرش عظیم

گر چنین است، چه کرده است ندانم با عرش
آه طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم؟

دلخوشیه زینب

به ما ز راس غریبی خبر دهد نیزه
تمام دلخوشیه زینب است بر نیزه
سری به نیزه شد و آفتاب را گریاند
سری که شد سر بغض علی به سر نیزه

غصه نخور عمو

گیرم زره نیافتی عمه , کفن که هست
گیرم سپر نیافتی عمه , بدن که هست

گیرم سپاه مسخره کردند : بچه است
تیغم به خوبیه سر ازرق زدن که هست

احلی من العسل

یک چشمه از عنایت چشم شما، عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا، عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با، عسل

دکمه بازگشت به بالا