بابی انت و امّی

یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه   همّی بابی انت و امّی

گوییا هیچ نه همّی به دلم بوده, نه غمّی   بابی انت و امّی

تو که از مرگ و حیات, این همه فخری و مباهات علی ای قبله حاجات

گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمّی بابی انت و امّی

یا ایها العزیز

تفسیر تو بدست قلم , نا میسّر است
تصویر تو به چشم بشر , نا مصوّر است
باید برای مدح تو قرآن بیاورم
مصحف برای وصف تو از شعر بهتر است

خسته ام

خسته ام از همه اِبرازِ پشیمانی ها
میخورم چوب از این تَرکه ی نادانی ها

هر چه پُل پشت سرم بود خرابش کردم
حال من ماندم و این وسعت ویرانی ها

یا جواد الأئمه

یا جواد الأئمه میگویم
میشود کفتر دلم آزاد
دم باب الجواد با نامت
پدرت هرچه خواستم را داد

جمعه های پر غم

من گریه می کنم سحر انتظار را
تا که به سینه ام برسانی قرار را

دارد بدون تو سپری میکند دلم
این جمعه های پر غم و ناسازگار را

قسم به عشق

علی که بی گل رویش, جهان قوام نداشت
بدون پرتو او, روشنی دوام نداشت

اگر به حرمت این خانه زاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق بارش مدام نداشت

خرابه نشین

پشت سرم اسارت و غم روبروی من
آمد تمام ماتم عالم به سوی من

شهزاده ی خرابه نشین را حلال کن
ای عمه , مرگ آمده در جستجوی من

بنام حضرت زهرا

بنام نامى مادر بنام حضرت زهرا
بنام دخت پیمبر دلیل خلقت دنیا

بنام نامى عشق و بنام همسر حیدر
خداى من چه بگویم,چگونه میشود آخر؟

الجّار ثُمَّ الدّار

دل که میگوییم پس دلدار یعنی فاطمه
نُه فلک را نقطهء پرگار یعنی فاطمه

یار پیغمر شدن , رفتن شبی در غار نیست
ما که میگوییم یار غار یعنی فاطمه

سکوت گلوگیر

تلخ است روزگار پیمبر نداشتن
تلخ است خانه داشتن و در نداشتن

“باران بهانه است”, محال است از غمت-
بغض گلوی عرش ترک برنداشتن!

درد غربت

بر تاج عرش نوشته شده “لافتا علی”
“یا مظهر العجائب و یا مرتضا علی”
من بوده ام ملیکه و هم کفو با علی
دستان سرنوشت مرا برده تا علی

گل روی سرت از سر هر بام رسیده

با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی

گل روی سرت از سر هر بام رسیده
گل روی سرت آمده و خار ندیدی

دکمه بازگشت به بالا