مهر و رحمت

جهانی محو مهر و رحمت و صدق و صفایش شد
و جبرائیل محو سجده ها و ربنایش شد
قسم بر احمد مرسل که محبوب خدایش شد
غریبه نیست آن کس که محمد آشنایش شد

یا نبی الله(ص)

چیزی نکشیدیم ز دریای محمد
تنها شده تر کوزه ز صهبای محمد

خشنود تر از حضرت مولاست، پیمبر
وقتی بنویسیم علی جای محمد

یا رسول الله(ص)

نمایشنامه‌ی “خلق جهان” را بازخوانی کرد
برای رفع نقص خلقت احمد را نشانی کرد

ردای روشن پیغمبری شد جامه‌ی احمد
نمایشنامه را با این عمل دارای آنی کرد

بر خلایق لطف کردی

بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد!
پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟

خوب بودی، با بدی امّا جوابت داده‌اند
سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد

تو کریمی و ما گدا هستیم

تو کریمی و ما گدا هستیم
آسمانی… شبیهِ بارانی
گرچه عنوانِ عسکری داری
حَسنِ دومِ کریمانی

یا علی جان مددی

به نامِ بسملهِ مصحفِ وجود، علی
که بوده در سحری که کسی نبود، علی
به نامِ سِرّ جَلی، لایقِ سجود، علی
شهید و شاهد و مشهود و هم شهود، علی

یا علی جان

گرچه به آرامش تو در بستر غنودی
لرزه به جان کافران افکنده بودی

یکبار دیگر با شجاعت یا علی جان
بهر پیمبر بذل جان خود نمودی

 جواد کریم زاده

گنبدِ نور

با هر مقام و منصبی در چاه افتاد
هر کس که پیش پات با اکراه افتاد

شب غرق تاریکی شد از آن لحظه ای که
دستش ز دامان رخت کوتاه افتاد

یا امام رضا (ع)

از دل خانه های کاه گلی
از همان کوچه های آبادی
موجی از حاجت آمده پای
پنجره ای ظریف و فولادی

ترک ها و قسم به نام عموت
خواهش صاف و ساده لرها
همه گرم زیارتت هستند
دور از آن هجمه تمسخرها

میرسد از رطوبت دریا
زنی از خطه های شالیزار
بانویی با نجابت از گیلان
با حجاب و عفیف و کوه وقار

عاشقی از هوای گرم جنوب
آمده تا خنک شود اینجا
ذکر او”یا من اسمه درد است”
که مریضیش حک شود اینجا

خادمی با نوازش پرهاش
بهترین راه را نشانم داد
مادرم با اشاره ی انگشت
گنبد شاه را نشانم داد

یادم آمد تمام خاطره ها
با رفیقام آمدم پابوس
بیشتر از همیشه می چسبید
روزهای زیارت مخصوص

سمت پایانه روبروی حرم
تو ترافیک گیر کرده دلم
خودم اینجام در حرم اما
کمی انگار دیر کرده دلم

تازه فهمیده ام چرا آن شب
شوروحال و نشاط، بی حدبود
شادی لحظه گدایی ما
اثر زعفران گنبدبود

شب جمعه زیارت مشهد
اشک درچشممان شناور بود
آنچه مارابه کربلا می برد
روضه های علی اکبربود

خیز بابا که بین این مردم
بی حیایی زیادوبی مرزاست
عمه را سمت خیمه برگردان
چشم این نانجیب ها هرز است…

محمد نجاری

یا رسول الله(ص)

خورشید بستری شده و در برابرش
مهتاب آمده‌ست کنارش دو اخترش

آن دلربا نسیم که رد شد ز کوی عشق
جان‌ها فدای بغض نفس‌های آخرش

آقای من

با دستِ حق، مقامِ حسن را نوشته اند
بر بامِ عرش، نامِ حسن را نوشته اند

قرآن، کریم هست و حَسن هم کریم بود
این سوره ها، کلامِ حسن را نوشته اند

رحمهُ لِلعالمین

ای مقتدایِ مرتضی و حضرتِ زهرا
باید چگونه گفت از تو سید بطحاء؟
صحرا شده مجنونِ تو، دلداداه‌ات دریا
بالاتر از تو نیست اصلا در همه دنیا

دکمه بازگشت به بالا