کاروان با وقار

کاروان با وقار وارد شد
یار پیش نگار وارد شد

آینه با تمام آینه ها
بین گرد و غبار وارد شد

محرم

این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضه‌خوان بخوان، که دوباره محرم است

با عشق‌و‌شور در دل هر کوچه دیده‌ام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است

عزیزم حسین

گذشت خاطره هامان، گذشته ها غم شد

شکست قلب زمین باز هم محرم شد

نیامده دل من تنگ رفتنت شده است

بهانه گیر شب روضه خواندنت شده است

وای حسین من

نه فقط حال ما پریشان است
در عزایش رسول گریان است

خشکسالی چشم مان کافیست
وقت وقت نزول باران است

سر کوچه‌ی عشق

سر کوچه‌ی عشق دنبال تو
میایم به پرسیدن حال تو

من آنم که بار غمت را کشید
نشسته سر دوش من شال تو

یا علی مددی

آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را

الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را

دارم به لب نوا ، برگرد

به روی دارم و دارم به لب نوا ، برگرد
اگر چه نامه نوشتم بیا ، میا ، برگرد

دو دست بسته ، لب پاره ، دیده گریان
همه به ناله بگویند ، یکصدا ، برگرد

غروب شد

غروب شد پرم از این قفس رها نمیشود
کبوترت دگر از این زمین جدا نمیشود

شکست بغض من به دست سنگهای مردمش
تو را خدا نیا که کوفه با وفا نمیشود

حسین من

با اینکه گفتم از عشق ، از عشق بی نصیبم
از آشنام گفتم ، اما خودم غریبم

عشق حسین من را تنها نمیگذارد
در بین نخلها هم سرمست عطر سیبم

باب الجواد

غیر از شما کسی به دل ما امان نداد
غیر از شما کسی به گدا، آب و نان نداد

از هر کسی سوال نمودم «کجا روم؟»
جایی به غیر خانه‌ی تان را نشان نداد

عزیزم حسین(ع)

تا که من یاد تو کردم، زبان گفت حسین
چشم ابری شد و با اشک روان گفت حسین

قاب عکس حرمت دیدم و بیچاره شدم
این دلم پر زد و با هر ضربان گفت حسین

امام رئوف

حال دلم میگیرد و بد میشود گاهی
بغضی می آید گریه را سد میشود گاهی

باید کبوتر شد ، پری زد تا به آن شهری
کانجا فرشته رفت و آمد میشود گاهی

دکمه بازگشت به بالا