دفتر وصف تو یک عمر روایت دارد
بردن نام تو هم حکم عبادت دارد
در مقام تو همین نکته کفایت دارد
که خدا نیز به نام تو ارادت دارد
دفتر وصف تو یک عمر روایت دارد
بردن نام تو هم حکم عبادت دارد
در مقام تو همین نکته کفایت دارد
که خدا نیز به نام تو ارادت دارد
قصه ی این عشق را میثم روایت می کند
قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند
گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته
شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند
باران شروع شد، همه جا را صدا گرفت
پس کوچه های قلب محمد صفا گرفت
نوری وزید در وسط کوچه های شهر
عطری شبیه سیب بهشت خدا گرفت
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
آثار آن بی بال و پر را جمع کردی
آن دستمالی که به سر می بست بی بی
تصویرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی
شاخه های ثمرت خورده به دیوار گلم
ناله های جگرت خورده به دیوار گلم
هر زمان از در این خانه گذشتم گفتم:
که همینجا پسرت خورده به دیوار گلم
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین
باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر
آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی
چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی
شب عید است و دل خراب شده
مست از باده های ناب شده
باده های بهشتی اند حلال
شب نوشیدن شراب شده
دریا دل سپاه محرم بلند شو
باب الحوائج همه عالم بلند شو
نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی
لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی
خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد