پیکرش را کشید یک نامرد
سر او را گرفت دستی سرد
حس غیرت اجین شده با درد
خواهرش داد میزند برگرد
پیکرش را کشید یک نامرد
سر او را گرفت دستی سرد
حس غیرت اجین شده با درد
خواهرش داد میزند برگرد
با سرت آمده ای داغ تنت را چه کنم
پس گرفتم سر تو،پیرهنت را چه کنم
شام تا کرببلایت شده بین الحرمین
سر در آغوش من اما بدنت را چه کنم
روى دیوارِ خرابه نقش غربت مىکنم
ناخوشیها را عزیزم! با تو قسمت مىکنم
نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاىِ خواب
اینچنین هستم ولى بابا قناعت مىکنم
ارثی ز یاس طایفه بیشک نداشتم
بر پهلویم اگر گُل میخک نداشتم
بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد
بعد از تو هیچ روز مبارک نداشتم
انگار روح فاطمه در او دمیده بود
آیینه ای که دیده عالم ندیده بود
هنگام خواب در بغل عمه زینبش
دختر نگو بگو ملکی آرمیده بود
پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد
کبوترِ سرِ دوشت پرید و پرپر شد
بجای ناز کشیدن کشید مویم را
کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد
من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری
جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری
شور سفر کردن ز تو دلشوره با من
حالی بپرس از ما میان کوی و برزن
از یُمن ما آباد میشد هر خرابه
دیدی که آخر در کجا کردیم مسکن
پایان قصه ختم می شد با عروسک
زیباترین فانوس غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساغب بیاور از سر نی ها عروسک
چون زجر، در این سپاه لجبازی نیست
دور از تو بهشت، جای دلبازی نیست
از دخترکان شام هم دلگیرم
گفتند یتیم خارجی بازی نیست !
علی ناظمی
کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا
نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا
همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه
قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه
رفت با مشک که آبی برساند به حرم
ساقی از همه لب تشنه ترم آمد؟ نه