شعر شهادت حضرت رقيه (س)

سه سالگی

روی زخمای دلم نمک زدن
منو هم غاصبای فدک زدن
پیش هرکسی که گفتم یتیمم
جای دلداری منو کتک زدن

توو سه سالگی قدم شکسته شد
چشام از فرط کبودی بسته شد
واستادم توو روی زجر لعنتی
اونقدر زد منو تا که خسته شد

کمک از ذکر مقدس میگیرم
جونمو برات سر دس میگیرم
آخرش آوردمت پیش خودم
گفته بودم سرتو پس میگیرم

روزامو با دلهره شب می‌کنم
درددل با عمه زینب می‌کنم
از شبی که روی خارا دویدم
شب تا صبح هزار دفه تب می‌کنم

کجا بودی وقتی بی‌قرار شدم
مرکبای بی‌جهاز سوار شدم
قد چند لحظه رو ناقه خوابیدم
وسط بیابونا بیدار شدم

آرش  براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا