شعر شهادت حضرت رقيه (س)

محله های یهودی

میان کوچه به زحمت به عمه اش می گفت

چقدر بوی غذا بین شام پیچیده

کمی مواظب من باش بین نامَحرم

چه حرف ها که در این ازدحام پیچیده

بی بهانه زدن

اینجا بهانه ها خودشان جور می شوند

کافی ست زیر لب پدرت را صدا کنی

کافی ست یک دو بار بگویی گرسنه ام

یا ناله ای به خاطر زنجیر پا کنی

عدو شده سبب خیر

اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرش نی خدا آورد

تو را به روی طبق, روی دست های بلند

برای گرمی این بزم بی نوا آورد

نیمه شب در خرابه

نیمه شب در خرابه وقتی که

ربنای قنوت پیچیده

بعد زاری و حق حق گریه

چه شده این سکوت پیچیده

اشاره های سرت را درست فهمیدم

اشاره هایسرت را درست فهمیدم

ولی نمیشود از نیزه چشم بردارم

چه قدرآرزویم هست جای این تاول

سر تو رابه روی پای خویش بگذارم

ارث مادر

خونی کهبا سه شعبه ز قلبت چکیده است

یک قطرهیادگار, روی بازوی من است

از بسکهچشم های ترم درد می کند

حس میکنمعمود روی ابروی من است

بابا کجایی ؟

بعد از تو دشمن غارت اهل حرم کرد

قبل از همه حمله بگوش خواهرم کرد

اخنس نگاهی سوی چشمان ترم کرد

با پشت دستش تا که زد پلکم ورم کرد

تو میان طشت

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

ارث از مادربزرگ

نانجیبی که مرا در این هیاهو میبرد

دختر گیسو سفیدت را به هر سو میبرد

دختری که بیشتر باشد شبیه فاطمه

ارث از مادربزرگش درد پهلو میبرد

طفل سه ساله

آتش گرفتنِ جگرم را نگاه کن

زخم کنارچشم ترم را نگاه کن

از عمه اماگر که گلایه نمی کنی

ای سرشکسته, بال و پرم را نگاه کن

کنج خرابه

همین که کنج خرابه خدا خدا کردم

امام عاطفه را تا سحر صدا کردم

نه اینکه شکوه کنم از کبودیِ رویم

گلایه ازدو یهودیِ بی حیا کردم

می خورم قبطه

می خورم قبطه که جای سر تو ای بابا

به روی دامن من بوده و آن بالایی

هرچه آمد به سرم نذر سر سوخته ات

روی نی هم بروی باز مرا بابایی

دکمه بازگشت به بالا