شعر محرم و صفر

علت غوغای گودی

علت غوغای گودی نیزه بود
نیزه ای آمد حسینم را ربود

گل رشید حسن

چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی
تمام حاصل من گشته ایی تماشایی

گریه را بس کن علی

گریه را بس کن علی
تاب و توانت میرود
در پی آبی چرا؟
وقت امانت میرود

دشمن از خوف

دشمن از خوف به خود میلرزید
علت این بود اگر پنهان شد

در سن سه سالگی

در سن سه سالگی ز جان سیر شدم
از پای پر از آبله دلگیر شدم

شبیه زهرا

ای عمّه بیا ماه دل آرا اینجاست
سر منشاء نور کلبه ی ما اینجاست

دیده ام بر نیزه ها

من از این رنج و بلا جان میدهم
از مصیبت ها خدا جان میدهم
تو که رفتی اشک در چشمم نشست
چون شدم از تو جدا جان میدهم

عوض آنکه

عوض آنکه نهم سر به بر بابایم
آمده در برم ای عمه, سر بابایم

هنگام رفتن تو

هنگام رفتن تو چه لشگر شلوغ شد
شایدبرای غارت پیکر شلوغ شد

گل سر نیست

گلسر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

این زمین

این زمین مهد عزای زینب است
روز روشن اندر اینجا چون شب است

شب غربت

او که دل کشتۀ چشمان سیاهش باشد
می رود کوفه … خدا پشت و پناهش باشد

دکمه بازگشت به بالا