شعر محرم و صفر

بریده بریده

مرهم کنون به زخم رسیده … چه فایده !

بابا سرت رسیده … بریده ؟ چه فایده !

امشب که آمدی به خرابه ببینمت

سویی نمانده است به دیده چه فایده

لالا گلم …

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم , عزیز دلم , اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

عضوی جدید

بر کینه های کهنه ز حیدر اضافه شد

به بغض ها ز فاتح خیبر اضافه شد

تا گفت علی منم نوه ی مرتضی علی

دیدم که چله چله به لشکر اضافه شد

حیف شد …

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!

تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد

می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد

به روی نیزه

وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

 

آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

 

ماه محرم رسید

شکر خدا ماه محرم رسید

بهر دلم مونس و همدم رسید

 

شکر خدا اهل بُکا می شوم

سینه زن ماه عزا می شوم

 

دخیل چادر زهرا

آقا نمیشود که تو دریا کنی مرا؟

امشب دخیل چادر زهرا کنی مرا؟

آماده ام که جان خودم را فدا کنم

امشب بیا که بی و سر و بی پا کنی مرا

زره اندازه نشد

زره اندازه نشد پس کفنش را دادند

کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند

قاسم انگار در آن حظه”اناالهو”شده بود

سر این “او”شدنش بود “من”ش را دادند

هم قد سقا

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت

نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو

وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

افتاده زیر پا

از دیده تا رفتی و  نا پیدا شدی تو

در لابلای جمعیت تنها شدی تو

یک نیزه اول بی هوا روی سرت خورد

ای احمدم اینجا خود مولا شدی تو

جسم پریشان

لشکر کوفه به اشک بصرم می خندند

همه دیدند شده خون جگرم می خندند

نخل امید مرا چون که ز ریشه کندند

دور تا دور تن گل پسرم می خندند

رد پا

بس که شمشیر تنم خورد ز پا افتادم

ای عمو جان به کنارم تو بیا افتادم

جای قاسم همه شب دامن پر مهر تو بود

باورت نیست ببینی به کجا افتادم

دکمه بازگشت به بالا