شعر محرم و صفر

گودی گودال

دیدن چگونه دل ز علی اکبرش برید 
دل از برادرش یل آب آورش برید 
در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا
دیدن چگونه دل ز علی اصغرش برید 

چشم تر عمه

هنوز عمه برایم به گریه می گوید

حکایت تو و آن فصل خشکسالی را

نمی شود که دگر سمت معجرش نروی؟

به باد گفته ام این جمله ی سئوالی را

قافله

قافله رفته بود و در خوابم

عطر شهر مدینه پیچیده

خواب دیدم پدر ز باغ فدک

سیب سرخی برای من چیده

حال ما

چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد

از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد

خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل

می کشم آه که این آه کشیدن دارد

چگونه صبر کنم

چگونه صبر کنم رفتن تورابینم

نوای وا عطشا گفتن تورابینم

 

در این طرف تو صدا می زنی«انا المظلوم»

جواب……هلهله دشمنتورا بینم

نیزه ای در میان حنجر

آسمان و زمین با زینب

دیده هاشان ز گریه پر خون است

فاطمه دست بر کمر دارد

درد پهلوی او افزون است


غریب کربلا

پیش پای خودش به خاک افتاد

همه را با نگاه پس میزد


تکیه بر نیزه غریبی داشت

خسته بود و نفس نفس میزد

گودال قتلگاه

 

بس کنحسین ناله ی تو بی نتیجه است

بس کنحسین  نیزه درون جگر شده

بس کنحسین خواهر تو مرده از غمت

بس کنحسین نیزه درون کمر شده

سرم به چوب محمل

 

دلم نمی دهد رضا , تو را کنم رها حسین

برای دین مصطفی , تو هم شدی فدا حسین

به روی نیلی من و , به پای زخمی ام نگر

دمی نظر نما به من , به خاطر خدا حسین

سر به محمل

چون دگر فریاد طفلان را شنید

از حرم تا قتلِگه فریاد دید


ای خدا زینب از این غم پیر شد
 

مو سپید از ماتم آن شیر شد

از حرم تا قتلگه

 

از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید

دید شمر دون به روی حنجرت خنجر کشید

دید خنجر می کشد شمر از کنار گردنت

رأس پر خون تو را از روی تن او می برید

گودال

در این شبها دلم سامان ندارد

به جز ذکر علی درمان ندارد

کجا از درگه مولا روم من

که این جود و کرم پایان ندارد 

دکمه بازگشت به بالا