شعر محرم و صفر

آه

شُده از تیر و نیزه مالامال
پادشاهی که سَخت شُد پامال

تبلِ شادی زدند تا افتاد
از رویِ اسب خسته و بی حال

کوفیان جا زدند

پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود

نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود

جان خودت کوفه میا

صبرکن! شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
نامه های کوفه شد، منجر به خیلی چیزها

هرچه چشمم گشت دیدم زن صفت در کوچه هاست
چشم هایم خورده اینجا بَر، به خیلی چیزها

آقای من

ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم
سوی تو می‌چرخد توهستی سوی چشمم
دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم
هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم

مهمونتم آقا

من این شبا مهمونتم آقا
راهم دادی بازم تو این خونه
باید خودت فکری کنی واسم
حال دلم خیلی پریشونه

یا رضیع الحسین

همه ی دشت جز سراب نبود
باوجود فرات آب نبود

به هوای حسین ساکت بود
خبری اصلا از رباب نبود

لطف بیکران رقیه

نشسته ام رمضان را کنار خوان رقیه
منم گدای همین لطف بیکران رقیه

اگرچه رانده شدم از همه ولی به امیدی
رسانده ام سر خود را به آستان رقیه

عروسک

پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک

حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک

وصال دختر

خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد

تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد

سلامت

تو داغ دیده ای اما سرت سلامت نیست
سرت شکسته شده پیکرت سلامت نیست

نگاه کن به سراپای عمه ام زینب
مرا ببخش اگرخواهرت سلامت نیست

شهید تشنه کجایی

به آه و ناله نشسته وجود بعد از تو
ببین که میرود از چشم ، رود بعد از تو

شهید تشنه کجایی که خیمه گاهت را
به جای عود گرفته است دود بعد از تو…

در مسیر پدر

حال من خوب است بابا حال تو انگار نه
بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه

چهره ام قدری پریشان است قدم خم شده
اندکی رنج سفر دیدم ولی آزار نه

دکمه بازگشت به بالا