جگرش سوخت لشگرش افتاد
آی مردم برادرش افتاد
فرق او ریخت هی سرش افتاد
بغلش کرد پیکرش افتاد
جگرش سوخت لشگرش افتاد
آی مردم برادرش افتاد
فرق او ریخت هی سرش افتاد
بغلش کرد پیکرش افتاد
آمدم بی پناه، یاألله
خسته ام از گناه، یاألله
با تو این حالِ مبهم و آشوب
میشود روبراه…یاألله
شُده از تیر و نیزه مالامال
پادشاهی که سَخت شُد پامال
تبلِ شادی زدند تا افتاد
از رویِ اسب خسته و بی حال
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
صبرکن! شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
نامه های کوفه شد، منجر به خیلی چیزها
هرچه چشمم گشت دیدم زن صفت در کوچه هاست
چشم هایم خورده اینجا بَر، به خیلی چیزها
ای برکت و سرچشمه ی این جوی چشمم
سوی تو میچرخد توهستی سوی چشمم
دارم دوتا عکس از رُخت را توی چشمم
هر چه بگویی چشم بسته روی چشمم
من این شبا مهمونتم آقا
راهم دادی بازم تو این خونه
باید خودت فکری کنی واسم
حال دلم خیلی پریشونه
نشسته ام رمضان را کنار خوان رقیه
منم گدای همین لطف بیکران رقیه
اگرچه رانده شدم از همه ولی به امیدی
رسانده ام سر خود را به آستان رقیه
پایان قصه ختم میشد با عروسک
زیباترین آغاز غربت ها عروسک
حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساقی بیاور-از سر نی ها عروسک
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد
تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد
تو داغ دیده ای اما سرت سلامت نیست
سرت شکسته شده پیکرت سلامت نیست
نگاه کن به سراپای عمه ام زینب
مرا ببخش اگرخواهرت سلامت نیست