ندیده غیر خدا اول زمانش را
نرفته غیر نبی اوج آسمانش را
سری نمانده که از وصف او نرفته ز هوش
نمانده گوش که نشنیده داستانش را
شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
دوباره پای غریبی به خانه ام واشد
دوباره اشک یتیمان کوفه دریا شد
دوباره بستری از غصه قسمت ما شد
دوباره خاطره ی تلخ کوچه احیا شد
بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر
بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر
این مرد که در گوشه بستر نگران است
واللهِ که مظلومترین مرد جهان است
از زندگى پرغم خود سیر شد امشب
خیبر شکن از غصه زمینگیر شد امشب
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ریخت
باروضه های حضرت مادر به هم ریخت
آیات کوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقی کوثر به هم ریخت
دریا شدی و در غم دریا گریستی
هر شب به یاد ماتم زهرا گریستی
سی سال زندگی تو اینگونه طی شده
یا غصه خوردی از غم او یا گریستی
غم علی غصه علی ناله علی درد علی
دم علی آه علی خسته ترین مرد علی
گرمی جنگ به شمشیر علی بود ولی
پیش هر اشک یتیمی عرق سرد علی
درد هر جا بُـوَد دوا هم هست
خوف در سینه ی رجا هم هست
من مریض توأم ، طبیبِ هـمه
این مریضی خودش شِفا هم هست
رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا
سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا
میان سجده ام وا شد گره از کار و بارِ من
نبودی تا ببینی از فراغت ، تا شدم زهرا
ابر بارید و ردِّ آه نرفت
رنگ این شهر روسیاه نرفت
لکّه ی ننگ کوفه پاک نشد
تا قیامت بُود گواه..،نرفت
لباس غم به تن کرده است امشب ، جسم ماتم هم
سر ماتم گرفته در بر خود زانوی غم هم
به قدر معرفت چشمِ تمام خٙلق بارانی است
و چشمان یتیمان ، پشت در ، بارانِ نم نم هم
امشب نمیشد مات چشمان تو باشم
مات نگاه تو پریشان تو باشم
بغضم گرفته بوی مادر می دهی باز
انگار باید سوگ پنهان تو باشم