شعر شهادت حضرت زهرا (س)

وای مادرم

با لکنتش هی گریه میکرد و اذان می داد
گهواره ی خالی محسن را تکان می داد

هر بار از سد سکوت کوچه رد می شد
هر بار روی خاک می افتاد و جان می داد

روح و روانش

شبانه آسمانش خاک می شد
نه زهرا ، بلکه جانش خاک می شد

چه خاکِ آتشینی داشت زهرا
دگر روح و روانش خاک می شد

یک زن مظلومه

خانه تاریک شد و بر در خانه شرر است
جلوی یک زن مظلومه هزاران نفر است

کاش لولای در از سمت دگر باز شود
در اگر باز به داخل بشود دردسر است

رشیده ی علی

چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!
چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!

چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!
رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!

جای خوبی های پیغمبر تلافی میکند
با چهل همدست و یک لشگر تلافی میکند

اینکه یک آیه برای فضل او نازل نشد
بی حیا با سوره ی کوثر تلافی میکند

بعد از آنکه باز شد سمت شما در بی هوا
یک گل نشکفته شد آن لحظه پرپر بی هوا

پاره ی تن خوانده پیغمبر شما را بارها
پس زمین خورده همان لحظه پیمبر بی هوا

مرا ببخش

سه ماه درد کشیدى ، سه ماه رنجیدى
سه ماه میشود اصلا به ما نتابیدى
سه ماه راحت و آسوده تو نخوابیدى
سه ماه میشود اى همسرم نخندیدى

غم خانه

خانه ای که مادرش زخمی شده غم خانه است
باغ اگر باشد شبیه کلبه ای ویرانه است

مادر در بستر اُفتاده که حالش ناخوش است
با نگاهش، دور طفلان مثل یک پروانه است

بانوی من

شاهد است اینجا یقین دارم خدای ما دو تا
عالمی را ..خلق کرده مبتلای ما دو تا…

آمدم صحبت کنم با تو که پشتِ حیدری
شد زبانزد در همه دنیا …وفای ما دو تا

من آمدم

ما را اسیر درد و غم خویشتن مکن
تنببه مان به فاصله انداختن مکن

من امدم به خیمه تو تا ببینمت
حال مرا چو حال اویس قرن مکن

شمس جمالت

سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست
سه ماه شمس جمالت به من نتابیده ست
چه اتفاق کبودی ست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیده ست

رزق خلق

صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد

گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد

دکمه بازگشت به بالا