تا که تسلیمیم , تسلیـمِ رضای فاطمه
راضی از اعمال ما باشـد خُدای فاطمه
شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا
آفریده شـاه مـردان را برای فاطمه
تا که تسلیمیم , تسلیـمِ رضای فاطمه
راضی از اعمال ما باشـد خُدای فاطمه
شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا
آفریده شـاه مـردان را برای فاطمه
چُنان طوفانِ سردى که براى گل ضرر دارد
شتابِ دست سَمت صورت مادر خطر دارد
حسن مانده ست که گریان عصاى مادرش باشد
وَ یا که گوشواره از میان خاک بردارد
ناگهان در وسط کوچه پرش خورد زمین
مادر افتاد؛ کنارش پسرش خورد زمین
پاک می کرد حسن دیده گریانش را
دید مادر جلوی چشم ترش خورد زمین
خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت
ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت
شاید این روضه گریان رخ مادر باشد
یادرآمیخته با غصه ی حیدر باشد
یاتنش مثل گل لاله پرپر باشد
آه سخت است اگر قافیه ام در باشد
نُه سال تو با نداریم ساخته ای
هم دل به علی(ع) داده ودل باخته ای
حالا که بتو نیاز ِمُبرَم دارم
تابوت برای رفتنت ساخته ای
نوری میان دستهایش تا فلک داشت
در پیشگاه او به خود خورشید شک داشت
چیزی از این دنیا برای خود نمیخواست
پیش خدا هفت آسمان جای فدک داشت
ناگهان پشت در شلوغ شدو
کفر آتش به جان دین افتاد
یک نفر با لگد به در زدو بعد
مادری پشت در زمین افتاد
من که سلمان اهلبیتم, پس
چشمهایم به دست مولا بود
من اجازه نداشتم آنروز
فقط این کار ,کار زهرا بود
وسط خانه بودم و دیدم
داشت زخم علی نمک می خورد
دست مولا به ریسمان بود و
فاطمه پشت در کتک می خورد
یک طرف فاطمه که یاس علیست
یک طرف میخ در که شعله ور است
کاش می شد مرا کتک بزنند
فاطمه دختر پیامبر است
وای از دست نامسلمان ها
تازیانه زدند بر قرآن
گفتم ای وای یا رسول الله!
دخترت را زدند نامردان
بین آتش نفس نفس زد و گفت
گرچه من دست بر کمر دارم
محسنم هم اگر شهید شود
از علی دست بر نمی دارم
مجید تال
بهار بندگی ام را خودم خزان کردم
گناه کردم و از کرده ام زیان کردم
چقدر دل, سرِ آمال خویش آزردم
چه کارها که برای دو لقمه نان کردم
اسم اعظم یا علی و اسم اعظم فاطمه ست
بهترین و برترین بانوی عالم فاطمه ست
هرچه در قرآن بگردی یا علی, یا فاطمه ست
کوثر و فرقان و الرحمن و مریم فاطمه ست
یاس سپیدی بوی خاکستر گرفته
آتش ز هرم شعله های در گرفته
هر روز فضّه دانه دانه می شمارد
آلاله هایی را که از بستر گرفته
ضربه کاری بود و مادر بی هوا از پا فتاد
بسکه غافلگیر شد, روی زمین درجا فتاد
گوشوارِ مادرم در کوچه شد پخشِ زمین
نقش سیلی بر رخِ انسیهٔ حورا فتاد