شعر شهادت اهل بيت (ع)

یا زینب(س)

ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است
بُنیان گذار اشک سحر آفریده است
یک قبله ای برای بشر آفریده است
این کعبه را شبیه پدر آفریده است

ام المصائب

خیزران آمد و بر مهبط یارب زده شد
تازیانه عوض گفتن یا اَب زده شد

اُسکتوا ضربه شد و بر دهن دشمن خورد
مثل آن ضربه که یک روز به مرحب زده شد

عمه ی سادات

نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات

برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت

حلالم کن برادر جان

اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم

رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟!
به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم

جانم زینب

سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها

اسکتوا گفت‌ و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها

ام المصائب

کربلا کارگاه زینب بود
تازه آغاز راه زینب بود
اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه
اثر دودِ آهِ زینب بود

ما رایتُ

روی بام آفرینش آفتاب زینب است
رونق هر سفره ای از نان و آب زینب است

تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست
فاتح کرببلا تیغ حجاب زینب است

گل فاطمه

عزیز جواد الائمه سلام
گل فاطمه یا علی النقی
تویی که به من راه و میدی نشون
بخون جامعه تا کنم عاشقی

حرمت مویت شکست

حرمت مویت شکست و مو پریشان سوختیم
با گداها همنشینت کرد ، دوران سوختیم

از پیاده بردنت دنبال مرکب هایشان
از جسارت کردن فتح بن خاقان ، سوختیم

چراغ هدایت

حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست

وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست

ابن الرضا

دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است
همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است

سلام حضرت ابن الرضای دوم ما
فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است

جلوه ی ذات کبریا

دل ما و عنایت دلدار
سر ما خاک مقدم سردار
سر ما هست تشنه ی این دار
کم ندارید میثم تمار

دکمه بازگشت به بالا