شعر شهادت اهل بيت (ع)

امامُ الرحمتِ اول

امامُ الرحمتِ اول و یا پیغمبرِ آخَر
امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر

همینست آنکه برحقش دهدموسی قسم،حق را
که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر

جانم حسن

گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهمِ آتشِ قلبم بشود حیف نشد

سالها بود دعایم قسمم آرزویم
زودتر سهمِ لبم سَم بشود حیف نشد

ماتم فدک

حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم
حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم

میان راهروی خانه دود مانده هنوز
تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز

حسن جانم

صبح ازل طلوعش باطلعت حسن بود
و الشمس و ضحها در صورت حسن بود

یک ذره خاک او ماند مارا درست کردند
گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود

یا نبی الله

از آسمان غم درد آورش زمین افتاد..
همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد

چه با ادب ملک الموت در زد آهسته
ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد

یا رسول الله

رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد
این درد پهلو, با دل زهرا چه خواهد کرد

رفتی نگفتی اهل بیتت بی کس و کارند
بعد از تو دنیا با علی اینجا چه خواهد کرد

عزیزِ تا سحر بیدار

بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن
کُشتی مرا از گریه‌ی بسیار بس کُن

ای چند شب بیدار مانده آب رفتی
ای چند شب گریانِ من اینبار بس کُن

غریب آقا

گریه کن تو را به قیامت حساب نیست
آنجا که هست نام تو حرف از عذاب نیست
شرط و شروط در کرم تو ندیده اند
در بخشش کریم, حساب و کتاب نیست

جود و سخا

هردم بخوان آیات جاری حسن را
جود و سخا و بردباری حسن را

در زیر قبه که دعاها مستجاب است
کن آرزو خدمتگزاری حسن را

یا امام حسن(ع)

این کوچه های شهر,غم را تازه میکرد

یاد همان روزی که اینجا مادر افتاد

یاد همان روزی که مادر زخم خورد و…

گوشواره اش چند تکه شد دور و بر افتاد

فدای تو حسن

مادر پدرم باد فدای تو حسن جان
هستند غبار کف پای تو حسن جان

من رو نزدم بر احدی غیر شما چون
دیدم همه هستند گدای تو حسن جان

هو الکریم

پای فقیران می‌رود سوی کریمان
تا اینکه بنشینند پهلوی کریمان
هرکس گداتر شد مقرب‌تر شد اینجا
هستیم ما زانو به زانوی کریمان

دکمه بازگشت به بالا