منیکه عرش الهی است تخت اجلالم
اسیــــر دست حرامی چهـــارده سالم
اگرچه سختی زندان برید امانم را
به جان خریده بلایای دوستانم را
منیکه عرش الهی است تخت اجلالم
اسیــــر دست حرامی چهـــارده سالم
اگرچه سختی زندان برید امانم را
به جان خریده بلایای دوستانم را
تا عشق کار حضرت موسی بن جعفر است
دل در مدار حضرت موسی بن جعفر است
عیسی نفس کشیده به لطف شفای او
موسی دچار حضرت موسی بن جعفر است
زندان نَمور و تَنگ، در اینجا هوا که نیست
ظلم اینقَدَر، به جسمِ نحیفم روا که نیست
بوی غریبی ام همه جا را گرفته است
سَر می کنم به خلوتِ خود، آشنا که نیست
داغ تو دور از تصور، خارج از تصویرها
ماتمت افتاده بر جانِ غل و زنجیرها
ذکر تو ذکر توسل کردن زندانیان
ضامنِ تهمت-گرفتاران و بی تقصیرها
من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم
با آن صدای خسته و اشک مثالی اش
گردیده باز همدم طفل خیالی اش
این روضه زنانه جگر پاره میکند
دارد رباب صحبت گهواره میکند
وقتی که الطاف کریمان بی حساب است
هرکس گدای عشق شد عالیجناب است
پس عاقبت به خیری خود را خریده
هرکس اسیر خاندان بوتراب است
گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را
بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهواره ش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه ی گهواره داغ غمزده است
شرار زخم دل خون لای لای رباب
اگر چه عالمی را از غم عشقت خبر کردم
ز خاک کربلا بی تو به صد ماتم گذر کردم
تنت بر روی خاک و سر به روی نیزه ها میرفت
پس از این در وفا نیت به ترک جان و سر کردم
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب
سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب
سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر
سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب