شعر شهادت اهل بيت (ع)

گریه میکنی

با صد امید وقت دعا گریه میکنی
داری به انتظار شفا گریه میکنی

آب خوش از گلوی تو پائین نمیرود
من درد میکشم،تو چرا گریه میکنی؟

مظلوم علی

مردم دگر جواب سلامم نمیدهند
از همسرت مگیر حجاب و سلام کن

این روزها زبان دل بوتراب شد
ای مستجاب خانهء حیدر قیام کن

حسین ساکی

به یاد غمت

تمام عمر به یاد غمت عزادارم
همیشه خون به دل از خونِ روی دیوارم

برای غربت من اشک ریختی شب و روز
چقدر گریه به چشمان تو بدهکارم

صدا آمد صدا آمد

صدا آمد صدا آمد
صدای رد پایی آشنا از کوچه‌ها آمد

صدای پای احمد بوده یا اینکه زنی گلبرگ پیکر
چادر آزادگی و بندگی بر سر
خرامان می‌رود همتای پیغمبر
در و دیوار در سجده

یا فاطمه

وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش

عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش

عزیز من

درون سینه‌ ی شان کینه در تلاطم بود
عزیز من وسط دود و شعله ها گم بود

کنار خانه ی ما چند ماه بعد هجوم
برای خانه ی اهل مدینه هیزم بود

بی هوا می زنند

تو را فاطمه بی هوا می زنند
برای رضای خدا می زنند

اگر مرد خانه غرورش شکست
زنش را همه مردها می زنند

این خانه را ویران مکن

با گزیدن‌های لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن

یاکه جارو می‌زنی یاکه غذا را می‌پزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن

بمان

پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر
یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر
تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر
هی نگو شرمنده ام شرمنده ام!من بیشتر

آتش به بیت وحی

ثانی شرر بر قلب احمد تا ابد زد
آتش به بیت وحی از روی حسد زد

(لاتَرفَعوا اَصواتَکُم) گفتم ولی باز
هم بر سر من داد زد هم حرف بد زد

ناله فضه خزینی

شک ندارم که لباسی یا که مویی سوخته

برمشامم میرسد از کوچه بویی سوخته

آتشی افکنده اند واز حرارت پشت در

چادری ومعجر وروی نکویی سوخته

ای مادر حسین

عطرتو را بهشت زد وجاودانه شد

جبریل هم که خادم این آستانه شد

مقصودِ از خلق همه ماسوا تویی

عالم برای گردش دورت بهانه شد

دکمه بازگشت به بالا