شعر شهادت اهل بيت (ع)

در دلم افتاده شرر

چه عزادار شدم! در دلم افتاده شرر
خبر آوردی و شد دلهره سوغاتِ سفر

کاش می آمدم و محض تسلّایِ رباب(س)
میزدم گریه کنان از غم ِ شش ماهه به سر

یا ام البنین

ای عروس سفید بخت علی
که سرآمدترینِ دنیایی
در مقامت چه میتوان گفتن
که تو اُمّ الائمه ،زهرایی

فدای نام تو ام البنین

ای همه عالم فدای نام تو ام البنین
جمله صیادان اسیر دام تو ام البنین

هر چه دریا بود شد شرمنده از احسان تو
قطره آبی خوش ندیده کام تو ام البنین

روضه میخواند

خانه‌اش ساکت است و ایوانش
هرچه گُل داشت حیف چیده شدند
نه پسرها فقط ، نوه‌هایش
یا شهیدند یا شهیده شدند

مادرِ حضرتِ عبّاس

تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع

مادر ایثار

السلام ای مادر ایثار یا ام البنین
دلخوشی حیدر کرار یا ام البنین
وقت توصیف تو ای بانو زبان ها لال شد
مدح تو بالاتر از گفتار یا ام البنین

غیرتی فرزندِ زهرا

سبطِ اکبر،ماجرایِ کوچه را تعریف کن
شاهدِ کوچه ،بلایِ کوچه را تعریف کن

با سکوتت می کُشی اُمّ البنین را،جانِ من
اندکی حال و هوایِ کوچه را تعریف کن

یا ام البنین(س)

قدِ مادرا از تمومِ غَما

چه زود از فراقِ پسر  می‌شکنه

اگه سَرو باشه زمین می‌خوره

که داغِ جونش کمر می‌شکنه

چه بی عصا مانده

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را

گرفته اند از این آسمان قمرها را

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است

رسانده است به خانم کسی خبرها را

یا ام البنین(س)

با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی

عطر بهشت در نفست موج می‌زند
حالا دگر تو بانوی خلدبرین شدی

یاد شب غسل تو

دستاس راچرخاندم وبوی توپیچید

بوی غذا ونان بازوی تو پیچید

آورده زینب بغچه پیراهنت را

در خانه وکاشانه ام بوی توپیچید

خدایا چه کنم

شده ام بی کس و بی یار خدایا چه کنم
شده روزم چو شبِ تار خدایا چه کنم

من که عمری گره از کاره همه وا کردم
شده ام سخت گرفتار خدایا چه کنم

دکمه بازگشت به بالا