هرقدَر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پابه پای این خجالت ها به عزت میرسد
کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همینکه خُرد شد باران رحمت میرسد
هرقدَر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پابه پای این خجالت ها به عزت میرسد
کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همینکه خُرد شد باران رحمت میرسد
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم
رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم
علی ندیده وفا از اهالی این شهر
نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟
کوفه اصلاً امن نیست
کوچههایش با وجودِ دامِ دشمن امن نیست
با دلِ تاریکِ این-
مردمِ نامرد حتی روزِ روشن امن نیست
چیستم من ؟ گر پذیرد یک غبار از معبرش
کیستم من ؟ رو سیاهی از غلامان درش
کیست او ؟ عالی مقامی که هزاران خضر راه
عرض حاجت ها برند از عجز سوی محضرش
سالها زوّاریت را آرزو کردم حسین (ع)
هر کجا رفتم تو را من جستجو کردم حسین
تا خراسان تا به قم تا حضرتِ عبدالعظیم
پای هر مرقد تو را چون لاله بو کردم حسین
امشب نگار دشت بلا سر بریده شد
پشت و پناه اهل ولا سر بریده شد
در خاک و خون نشسته تمامی لاله
اینجا گلوی لاله جدا سر بریده شد
لشکر دشمن سپاه بیشمار آورده بود
راس شاه کربلا را نیسوار آوردهاند
لشکر تزویر و مکر و حیله و رنگ و ریا
خیزران را بهر لبهای نگار آوردهاند
در درون سینه آیات خدا دارد بقیع
گنجهای معنوی از مصطفی دارد بقیع
ظاهراً خاموش میباشد به نزد مردمان
لیک در دل نالهی واغربتا دارد بقیع
آفتاب از این حرم دارد خجالت میکشد
از سکوت ما قلم دارد خجالت میکشد
چشم های شیعه در شهر مدینه سال هاست
از بقیع بی حرم دارد خجالت میکشد
بقیع و چار مزاری که برده طاقت را
مفسّری ست که تفسیر کرده غربت را
بقیع و خلوت شب های سوت و کور خودش
نشانده بر دل خود داغ بی نهایت را
اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد
با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد
بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها
در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد
تو بیکرانه ای و داغ بیکرانه دیدهای
عجیب بی وفایی از اهل زمانه دیدهای
فقط نه اینکه دیدهای کبود،رنگ یاس را
تو خون تازه لحظهی دفن شبانه دیده ای