شعر مذهبی

عشق آمد

آستان دیدیم و پیشانی شدیم
آسمان دیدیم و بارانی شدیم
عشق آمد باز طوفانی شدیم
بعد از این عُمانِ سامانی شدیم

زینبیون

سائلان در پی عنایاتند
در به در، در هوای میقاتند

شیوهء نوکری بلد بودند
آن گدایان که باب حاجاتند

بانوی عظما

دارم به سر حال و هوای زینبیه
پر می زند قلبم برای زینبیه

خیلی ارادتمند بانوی دمشقم
جان می دهم اصلا برای زینبیه

مظهر عفّت

خلق و خوی و خصال دخترها
بیشتر می رود به مادرها
دختران می زنند چون مادر
گره محکمی به معجرها

سایه ی حق

دوباره سایه ی حق روی مردم افتاده

تو آمدی و زبان از تکلّم افتاده

بعید نیست که آدم به شوق پابوست

به دام وسوسه انگیز گندم افتاده

عمه سادات

آنانکه عاشقند و به شیعه ملقبند
از هدیه های خاص خدایی لبالبند
لیلا اگر که سر طلبد سر بیاورند
آماده اشاره یک دم از آن لبند

سلطان عالم

بانویی که درگهش،فیض دمادم می شود
باعث فخریه ی اولاد آدم می شود

حرمتش بالاست پیغمبر سفارش کرده است
بانوی ما..آیت الله معظم می شود

حضرت عشق

راهِ دل جُز به بی کران نخورَد
جز به کویِ”حسین جان” نخورَد

سر فرازی نصیبِ سر نشود
تا که بر خاکِ آستان نخورد

بانوی والا

کیست بعد از فاطمه بانوی والا ، زینب است
آنکه ما را جمع کرده دور مولا زینب است

کیست آنکه ارث از مادر بزرگش برده است
آنکه او را چون خدیجه خواند طاها،زینب است

شریکه الحسین

شورِ غزلخوانی ما آمده
مصرع طوفانی ما آمده

حلقه به در زدیم و از خانه اش
براتِ سلطانی ما امده

عصمت و ایمان

پیداست از عفاف تو معصوم بودنت
از عزت مدام تو مخدوم بودنت

هستی پناه شیعه و آزادگان دهر
در اوج بی پناهی و مظلوم بودنت

خطبه های کربلا

آسمان بی شک پر از تکبیره الاحرام اوست
غم همیشه تشنه ی دریای نا آرام اوست

اوج تفسیر تمام آیه های عاشقی
درمیان خطبه های کربلا تا شام اوست

دکمه بازگشت به بالا