شعر مناجات اهل بیت

یوسف”گُم‌گَشته

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

یا ولی الله

چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد

چقدر دغدغه داری که روسفید شوی
به حد وسع برای فرج مفید شوی

هجران یار

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

یا ولی الله

جز سفره‌ی کرامت مولی الموالی‌ام
حاجت نبرده پیش کسی دستِ‌خالی‌ام

از تو به غیر مهر و محبت ندیده‌ام
با اینکه دیده‌ای چه قدر لاابالی‌ام

یا ولی الله

طی کن مسیرِ جاده و از ما خبر بگیر
حالی زِ خطه ی دل ما، رهگذر بگیر

این خطه بی قدوم تو خشکیده است و سرد
دوری بزن میان دل و نُقل تر بگیر

أین بقیه الله

دوریم از رخ ماه، أین بقیه الله
ماندیم در دل چاه، أین بقیه الله

دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت
گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیه الله

روح دعا

خورشید واقعیه حقیقت نما کجاست؟
روح دعا و واسطه ی ربنا کجاست؟

تنها و در میان بیابان چه میکند؟
آن روشنی و نور، به چشمان ما کجاست؟

یا صاحب الزمان(عج)

در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد
نام تو فقط لقلقه ی روی زبان است

ای سفره ما را نمک سفره ی تو بس
چیزی که برایت همه داریم زیان است

یا صاحب الزمان(عج)

آنکه آلوده است و پست منم
آنکه با دست خالی است منم
آنکه زد توبه را شکست منم
آنکه با هرکسی نشست منم

یا صاحب الزمان(عج)

صبحانه غم ناهار جنون غصه شام من
دیدی چه‌قدر بی‌تو جهان شد به کام من؟

قطب شمال و قطب جنوب زمین شدیم
نصف‌النّهار اگر که بیفتد به دام من

یا مهدی

اگر آن یارِ پنهانی ، به کف گیرد دل ما را
به تیغ انتقام او ، دهم دست و سر و پا را

نه هستم ترک شیرازی، نه هستم حافظ و صائب
فقط در دل نهادم من، از اول مهر مولا را

یا ولی الله

‌مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟

کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد

دکمه بازگشت به بالا