هوای خانه ی دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد
تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد
هوای خانه ی دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد
تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب
باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب
رفته ست با صد شاخه گل خیل گدا امشب
اینجا نباش ای دل برو در سامرا امشب
حاجاتِ خود را دست-چین کن یک به یک بردار
زانو بزن در محضرش با انبیا امشب
آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست
موسی به دین اوست و عیسی به دین اوست
هر حلقه حلقه حلقه ی آن گیسوی شبش
آورده است سلسله ای را به مذهبش
امروز نوشتند کبوتر شدنم را
پرواز کنان راهی دلبر شدنم را
چشمان من از شوق مهیای شراب است
مدیون توام لذت ساغر شدنم را
به جلوه ای بشِکن اقتدار کاهن را
بهم بریز از آغاز خود مدائن را
به نام نامی تو ساوه خشک شد دهنش
که دیده است به خال لبت، قرائن را
ای نگاهت در مسیر کهکشان ها ماندگار
وسعتِ دستان تو بر سایه بان ها ماندگار
میشود ثابت به من در هر فرازِ «جامعه»
نام تو بین همه خطّ امان ها ماندگار
خدیجه می چشد امروز طعم مادری ات
محمدست وغرورش به ناز و دلبریی ات
تو آن زنی که خدا بر تو افتخار کند
به جز علی نبود کس برای همسری ات
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است
در امام غایب این عصر،علمش حاضر است
مادر از نسل حسن،بابایش از نسل حسین
خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است
می نویسم نامِ زیبایِ تو را«آقای عشق»
چون غباری می شوم پایِ تو را آقای عشق
قد کشیدی مثل یک سروی به باغِ اهل بیت
ای بنازم قدّ و بالایِ تو را آقای عشق
عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود