شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم
دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم
دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم
السلام ای امام جود و سخا
ای که روزی دهی به شاه و گدا
هست تا سفره ی کریمانت
دست ما روز و شب به دامانت
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هرکس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
می سوزم از شرارِ نفس هایِ آخرت
از لحنِ جانگداز وصایایِ آخرت
دستم به دست بی رمقت می شود دخیل
در پیش چشمهایِ گهربار جبرئیل
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد
مادر من,تو نباشى, جگرم مى سوزد
امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود
خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد
به فرض اینکه قلم داشت تاب جولانش
قوای واژه چگونه شود غزل خوانش؟
بیان ناقص ما نیست در خورش وقتی
به او سلام فرستاده حی سبحانش
بگو شاعر که یا نور است او, یا آسمان یا چه؟
یقینا ماه, وصفش خارج است از درک دریاچه
مگر بالاتر از این منزلت هم هست؟ پس او را
چه باید خواند غیر از مادر ام ابیها؟ چه؟
این دو چشم است که ماننددو دریا شده است
آه برخیز و ببین خیمه چه غوغا شده است
جرأت دست زدن بر تن تو نیست مرا
چقدر تیر در این پیکر تو جا شده است
زیر باران رحمتم امشب
گرم عرض ارادتم امشب
مثل هر شب منم نمک گیرت
باز مهمان هیئتم امشب
ما سائل لطف فراوان خدیجه
از کودکی خوردیم از نان خدیجه
در راه دین داده همه دار و ندارش
اسلام شد مدیون احسان خدیجه