چه اعجازیست درکویت که دارد بهترین هارا
که خالی کرده از شوقش تمام سرزمین هارا
همه از خانه ها بیرون زدند و عازم یارند
دل باجمع بودن داده ای گوشه نشین هارا
اشعار اربعین
صحرا به صحرا, کو به کو , داریم نم نم میرویم
پشت سر هم, دم به دم , آدم به آدم میرویم
ما هر دو عالم را به این معراج دعوت میکنیم
از این سوى عالم اگر آن سوى عالم میرویم
باغ عاشق خزان نمیفهمد
خشکیِّ آسمان نمیفهمد
عاشق اصلاً کنار معشوقه
“دیر” و “زود” و “زمان” نمیفهمد
سلام ِ من به تو ای کوهِ زینب
رسیدم کربلا ای روح ِ زینب
شکسته کشتی ام ای نوح ِ زینب
کجا خوابیده ای مذبوح ِ زینب؟
آورده ام بهر زیارت کاروان را
یک کاروان از یاس های ارغوان را
بالا سر و, پایینِ پا, فرقی ندارد
بنشانده ام پیش تو این قَدّ کمان را
باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تاروز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت
ره وا کنید قافله سالار می رسد
یک قافله اسیر عزادار می رسد
برخیز یا حسین سری دست و پا نما
دلبر برای دیدن دلدار می رسد
بدون چون و بدون چرا…نمیماندند
شبیه رود, شبیه صبا, نمیماندند
چه کربلاست که عالم بهوش می آید
پس از شنیدن چاووش ها نمیماندند
سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده
دوباره قافله صف بسته سمت یار, پیاده
چشیده هرکسی از چای روضه باده چشیده
شده ست مست ولی آمده خمار, پیاده
در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن
این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن
برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم
عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم
نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است
چقدر فکر من این روزها حرم شده است
پیاده , رو به حرم… کاش روزیم بشود
تمام دلخوشیم کوله پشتیم شده است