همینکه چشم گشودم دوازده شب رفت
چقدر فکر تو بودم دوازده شب رفت
شب دوازدهم آمد و دلم تنهاست
هنوز این دل دیوانه عاشق دنیاست
همینکه چشم گشودم دوازده شب رفت
چقدر فکر تو بودم دوازده شب رفت
شب دوازدهم آمد و دلم تنهاست
هنوز این دل دیوانه عاشق دنیاست
در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد
خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر آن است که گفتند علی بابا شد
دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى
جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى
ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق
از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید
از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید
“بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران “
در انتظار روی ماه توأم کماکان
حتی اگر که مردم یک دم بیا سراغم
“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”
شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو
چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو
چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد
ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو
هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم
دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم
دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم
کی می کُشد ما را فراق یار, آقا
کی می شوم لایق به یک دیدار ,آقا
هر دفعه قلبت را به یک شیوه شکستم
اما تو بخشیدی مرا هربار, آقا
السلام ای امام جود و سخا
ای که روزی دهی به شاه و گدا
هست تا سفره ی کریمانت
دست ما روز و شب به دامانت
مرغ دل ما میل بال و پر زدن کرد
یعنی اویس این بار هم یاد قرن کرد
جَبری میان سوختن با پر زدن نیست
پروانه از اول هوای سوختن کرد