اشعار مناجات

شعر مناجات با خدا

به اشکهای عبدهای پر خطا نگاه کن
بیا به گریه زاریه منه گدا نگاه کن

ببین که با چه زحمتی به گنبدت رسیده ام
تو را به جان خواهرت … تو را خدا نگاه کن

شعر مناجات با خدا

سیزده شب با تو بودم از سرِ شب, تا سحر
یاد تاریکیِ قبرم بودم هرشب تا سحر

دیدم آلوده تر از من بینِ خوبان تو نیست
ناله بر احوال خود کردم مرتب تا سحر

شعر مناجات با خدا

در باز کن که خسته ترین بنده آمده
تنها و سر به زیر و سر افکنده آمده
همراه با امید به آینده آمده
با این که دیر آمده شرمنده آمده

شعر مناجات با خدا

عمری گذشت خدمت رندان نشد نصیب
درک حضور محضر جانان نشد نصیب

پس کوچه های نفس بداندیش و گم شدن
طِیّ طریق وادی عرفان نشد نصیب

شعر مناجات با خدا

همینکه چشم گشودم دوازده شب رفت
چقدر فکر تو بودم دوازده شب رفت

شب دوازدهم آمد و دلم تنهاست
هنوز این دل دیوانه عاشق دنیاست

شعر مناجات با خدا

در آتش هوا و هوس دل سیاه شد
ساعات عمر من همه خرج گناه شد
خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم
اوقات خوب زندگی من تباه شد

شعر مناجات با خدا

دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى

جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى

 

ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق

از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى

 

شعر مناجات با خدا

من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید
شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید

از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم
گم گشته است راهم دست مرا بگیرید

شعر مناجات امام زمان عج

“بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران “
در انتظار روی ماه توأم کماکان
حتی اگر که مردم یک دم بیا سراغم
“کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران”

شعر مناجات امام زمان (عج)

شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو

چگونه پر  بکشم  تا  به  آسمان  بی تو

 

چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد

ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو

شعر مناجات امام زمان(عج)

هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم

دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم

شعر مناجات امام زمان(عج)

دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم

فضول گشته قاصدت… به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم

دکمه بازگشت به بالا