بی بی سه ساله

سراغ پدر

بیدار شد ز خواب و سراغ پدر گرفت

از تاب رفت و بر دل او شعله در گرفت

شرح غم و فراق و عطش را ز سر گرفت

از دیده گوهر تر و خون جگر گرفت

میان طشت

تو میان طشت جاخوش کرده ای بابا – ولی

من برای دیدنت بالا و پایین می پرم

من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

خار مغیلان

پایم حریف خار مغیلان نمیشود

دست شکسته یار گریبان نمیشود

گیسو نمانده تا که پریشان کنم ترا

آری , سر رقیه پریشان نمیشود

عوض آنکه

عوض آنکه نهم سر به بر بابایم
آمده در برم ای عمه, سر بابایم

هنگام رفتن تو

هنگام رفتن تو چه لشگر شلوغ شد
شایدبرای غارت پیکر شلوغ شد

گل سر نیست

گلسر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

بابا چه کرده ای

اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟
بابا چه کرده ای که چنین با تو تا کنند؟

هی نقشه می کشند

هی نقشه می کشند که بلوا به پا کنند

من را به درد بی پدری مبتلا کنند

اینها تمام از پدرت زخم خورده اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

با این نفس زدن

با این نفس زدن بدنم درد می کند

با هر تپش تمام تنم درد می کند

پروانه ام که بال به زنجیر بسته ام

تا انتهای سوختنم درد می کند

بابا سلام

باباسلام گوشه ی ویران خوش آمدی

درمحفل غریب یتیمان خوش آمدی

باباسلام پس تو چرا دیر آمدی

حالاکه شد سه ساله ی تو پیر آمدی

نیمه ی شب

نیمه ی شب ماه تابانآمده

گوشه ی ویرانه مهمانآمده

خانه ام را آب و جارومی کنم

فرش راه یار گیسو میکنم

السلام علیک یا مظلوم

السلام علیک یامظلوم

به خرابه خوشآمدی بابا

آفتاب از کجا درآمده است

که به ما هم سریزدی بابا 

دکمه بازگشت به بالا