حسینیه حدیث اشک

بارِ غمت

بارِ غمت را دوشِ ما، طاقت ندارد
هفت‌آسمان و ماورا، طاقت ندارد

گوشِ فلک را یک‌نفر، محکم بگیرد،
یک جمله، از مرثیه را طاقت ندارد

گریه کردم

گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع)
تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع)

می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک
تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع)

در دِیْرِ سینه ام، شد دلم دخیلِ.

رگهایِ حنجرت، بر ضریحِ نیزه.

دینم عوض شده، تا که دل سپردم.

بر آیه آیه ات، ای مسیحِ نیزه.

قاریِّ محترم

با سنگ های تیز بهم خورده روی تو

جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو

تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترمش

پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو

بین من و تو

دنیا بین من و تو فاصله انداخته آقا
خیلی وقته نوکرت قافیه رو باخته آقا
منو زیر چتر مهربونیات پناه بده
یه گوشه امنی به این کلاغ روسیاه بده

غربتی دیدم

غربتی دیدم در این دامِ محبّت بی حساب
پُر شدم ای زاده ی زهرا ز حیرت بی حساب

تا که افتادی ز پا، برخواستم مثلِ علی
دارم از شاهِ ولایت ،شورِ هیبت بی حساب

غارت خیام

آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین

از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین

ندارم آب

نمی‌گویم ز نوک نیزه با خواهر، تکلّم کن

نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحّم کن

اگر چه غنچۀ بی‌آب، هرگز نشکفد امّا

درِ فردوس را بگْشا، به روی من، تبسّم کن

کوفه را تسخیر کردم

کوفه را تسخیر کردم با نَفَسهای علی..
در منِ زینب ..تجلّی کرده آوای علی..

خطبه ای خواندم به لحنِ فاتحِ خیبر..سپس
فتح کردم کوفه را با لحنِ گویای علی..

واویلا

میان شام می آید سری پشت سری دیگر
به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر

گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه
رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر

دلگرمی ما

بی شک پسرم نیز بدهکارِ حسین است
ارثی شدنِ مستیِ ما کارِ حسین است

عمریست محرم پدرم سَردرِ خانه
حَک می کند این خانه عزادار حسین است

نیزه نشین

مردمی پای تو ای نیزه نشین پا شده است
بر سرِ سنگ زدن باز که دعوا شده است

واردِ شهر شدی هلهله ها پای گرفت
با ورودت پسرِ فاطمه غوغا شده است

دکمه بازگشت به بالا