رحمان نوازنی

مبنای عشق

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی

قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی

هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

حرف از اسارت و غل و زنجیر یار

زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او  

زندان نبود,چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیئنه بود و بس 

خون دل

 

و قبل از اینکه مرا هم از این سراببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

بغض سنگین

دسته دسته فرشته ها هر شب

بر تو عرض سلام می کردند

و بزرگان آسمانی ها

پیش تو احترام می کردند

شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

میخواستند داغ تو را شعله ور کنند

وقتی که سوختی همه را با خبرکنند

می خواستند دفن شوی زیر خاکها

تا زنده زنده از سر خاکت گذرکنند

دکمه بازگشت به بالا