ظاهرا از ریا ابا دارم
باطنا ادعا…. ادا… دارم
کفر من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم
ظاهرا از ریا ابا دارم
باطنا ادعا…. ادا… دارم
کفر من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم
گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
اول از نور رخت آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن
نتوانستم اگر بوسه به دستت بزنم
بلدم پات بیُفتم به من اطمینان کن
آسمونمو بی مهتاب می دیدم
خونه زندگیمو رو آب می دیدم
بمیرم، حسن شبا با بغض میگه
کاش بلند شم ببینم خواب می دیدم
کار دنیا رو میبینی فاطمه
چجوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وا میکنه
حالی که داری حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست
ای لیله القدری که عمرت لیله القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست
روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری
ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری
دنبال کبریایى؟! بى کبر و بى ریا باش
وقت اداى دینت فارغ ز هر ادا باش
راه سلوک نوکر از جاده ی سکوت است
وقت نظر گرفتن یک گوشه بیصدا باش
بابا معجرم رو با خودت بیار
زَر و زیوََرم رو با خودت بیار
حالا که داری میای اگه میشه
داداش اصغرم رو با خودت بیار
ای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
قدیم وقت گرفتاری و بلا مردم
کنار منبر روضه نماز میخواندند
تمامِ سال فقط ظهر روز عاشورا
دو جمله روضه ی باز از ریاض میخواندند
وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش
عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش