شدی کریم که سائل تو را صدا بزند
بجای این که قدم با بخیل ها بزند
کلیم طور تو هرکس نشد امام کریم
نمی شود برود حرف با خدا بزند
شدی کریم که سائل تو را صدا بزند
بجای این که قدم با بخیل ها بزند
کلیم طور تو هرکس نشد امام کریم
نمی شود برود حرف با خدا بزند
پس از تو دام بلا قسمت کبوتر شد
کبوترِ سرِ دوشت پرید و پرپر شد
بجای ناز کشیدن کشید مویم را
کسی که بعد عمو شیر شد دلاور شد
سر به روی نیزه رفت و تن نداشت
جسم درهم زیر و رو کردن نداشت
بد سلیقه بودن غارتگر است
ورنه کهنه پیرهن بردن نداشت
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین
من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری
جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری
شور سفر کردن ز تو دلشوره با من
حالی بپرس از ما میان کوی و برزن
از یُمن ما آباد میشد هر خرابه
دیدی که آخر در کجا کردیم مسکن
یادی بکن از ما به دعا خیر ببینی
با بی سرو پا راه بیا خیر ببینی
ای کاش طبیبانه بیایی به سراغم
محتاج ترینم به دوا خیر ببینی
می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را
ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را
هر طپش میل تشنگی دارد
هر که در راه سید الشهداست
ماهِ «مهمانی» و “عطش” یعنی
رمضان ماه سید الشهداست
با دلی محزون رسیدم دست من را هم بگیر
ای همه عشق و امیدم دست من را هم بگیر
هر زمان رفتم به دنبال کسی غیر از شما
جز ضرر چیزی ندیدم دست من را هم بگیر
انگیزه ی عبادت لیل النهارها
قربان روی ماه تو ایل و تبارها
«این هفته هم گذشت تو اما نیامدی»
خسته شدیم دیگر از این انتظارها
از دل و از نگاه افتادیم
بی کس و بی پناه افتادیم
دل به غیر تو داده بودیم و
با همین اشتباه افتادیم