بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر
بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر
بغض کرده چشمهایم از نگاهت بیشتر
غربتت امشب شده هی سد راهم بیشتر
بوی مادر می دهد امشب تمام خانه ام
چادرم سجاده ام شال سیاهم بیشتر
این مرد که در گوشه بستر نگران است
واللهِ که مظلومترین مرد جهان است
از زندگى پرغم خود سیر شد امشب
خیبر شکن از غصه زمینگیر شد امشب
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ریخت
باروضه های حضرت مادر به هم ریخت
آیات کوثر را فراوان خواند آن شب
از اول شب ساقی کوثر به هم ریخت
غم علی غصه علی ناله علی درد علی
دم علی آه علی خسته ترین مرد علی
گرمی جنگ به شمشیر علی بود ولی
پیش هر اشک یتیمی عرق سرد علی
درد هر جا بُـوَد دوا هم هست
خوف در سینه ی رجا هم هست
من مریض توأم ، طبیبِ هـمه
این مریضی خودش شِفا هم هست
رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا
سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا
میان سجده ام وا شد گره از کار و بارِ من
نبودی تا ببینی از فراغت ، تا شدم زهرا
ابر بارید و ردِّ آه نرفت
رنگ این شهر روسیاه نرفت
لکّه ی ننگ کوفه پاک نشد
تا قیامت بُود گواه..،نرفت
لباس غم به تن کرده است امشب ، جسم ماتم هم
سر ماتم گرفته در بر خود زانوی غم هم
به قدر معرفت چشمِ تمام خٙلق بارانی است
و چشمان یتیمان ، پشت در ، بارانِ نم نم هم
چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را
به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را
همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا
چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را
ز ایوان نجف کردی هزاران جلوه در قلبم
چنان که سالیانی می شود گردیده زر قلبم
به نا آباد باغی با نگاهت حضرت خورشید
چنان کردی محبت تا دهد روزی ثمر قلبم
با کولهبار نان، شبِ آخر قیام کرد
مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد
یک در میان جواب سلامش نمیرسید
آن که خدا به هر قدم او سلام کرد
یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت
دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت