شعر شهادت حضرت علی اصغر

العطش

نای بستنِ چشاتو نداری
با چشای باز داری خواب می‌بینی
من دارم توو گریه‌هام غرق می‌شم
تو می‌خندی اشکامو آب می‌بینی

شش ماهه حسین(ع)

دیدی چه آمد بر سر مادر؟ ندیدی
رفتی به نی حال مرا بهتر ، ندیدی
از اشک من قنداقه ات شد تر ، ندیدی؟
موی سفیدم را علی اصغر ندیدی ؟

یا علی اصغر(ع)

هرقدر میکشیم مصیبات بیشتر
مشتاق میشویم به میقات بیشتر

این تیرها درآمدنش هم مصیبت است
تو ذبح میشوی به مکافات بیشتر

باب حوائج

برای آبروی آفتاب بعد از این
بزن به چهره ی ماهش نقاب بعد از این

تمام عرش خدا پر شده است از عطرش
از آب و تاب می افتد گلاب بعد از این

کودک لب تشنه ام

شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود

چشم های من فقط با نام تو تَر میشود

قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو

خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود

یا رضیع الحسین(ع)

پسرم در تب و تاب است خدایا چکنم؟
تشنه ی جرعه ای آب است خدایا چکنم؟

قحطی افتاده..همه تشنه لبان ناله کنند
بهرِ این طفل که خواب است خدایا چکنم؟

یا علی اصغر(ع)

فرقی نداره دیگه روز و شبش
یکی دو روزه خیلی خشکه لبش
هرکاری کردیم ولی فایده نداشت
یه ذره هم پایین نیومد تبش

بیچاره مادرش

بالا گرفت دستش و شد گرم گفتگو
رحمی نکرد بر لب شش ماهه هم عدو
تیر سه شعبه آمد و زد بر بوسه بر گلو
شد رنگ خون، سفیدی قنداق طفل او

حرمله خیر نبینی

به عزیز دل خیمه نظرش افتاده
هلهله باز به جان جگرش افتاده

مانده ام تیر مگر قحطی صید آمده است
که به یک حنجر کوچک گذرش افتاده

امان از دل رباب

رباب لشگر خود را به دست اقا داد
خدا کند نرود پیش اش آبروی رباب

علی بهانه گرفت جای آب تیر  آمد
سفید شد همان لحظه تار موی رباب

طفل رضیع

بالا گرفت دستش و شد گرم گفتگو
رحمی نکرد بر لب شش ماهه هم عدو
تیر سه شعبه آمد و زد بر بوسه بر گلو
شد رنگ خون، سفیدی قنداق طفل او

سفیدی گلویش

ز تشنگی متوسل به آب دیده شدم
به پیش مادر بی شیر سرفکنده شدم

برای یاری من مهد هم تکلم کرد
میان مهلکه یارب غریب خوانده شدم

دکمه بازگشت به بالا