شعر شهادت مولای متقیان

قرآن ناطق

قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب
ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب
حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب
مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

شاه لو کشف

امشب خرابم اوّلِ این چند صف کو
مستم کسی که میشود با من طرف کو
آن جام که بردارم و گیرم به کف کو
ساقیِ دامن پاک، شاه لو کشف کو

قرآنِ زینب

قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد
بابا چرا افطارت امشب مختصر شد

نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد
دختر شدن خیلی برایم دردسر شد

شکسته فرق کسی که نوای توحید است
شکسته فرق کسی که تمام امید است
شکسته فرق کسی که جمال خورشید است
شکسته فرق کسی که برون فروغ جاوید است

غیرت الله

ای که توحید از وجودت یافته تمثال ها
در نبوت احمدی و ، در امامت آل ها

نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها
مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لال ها

به هجرانت دچارم من

نمیدانم چه کردم که به هجرانت دچارم من
میان میکده هستم ولی بی اختیارم من

نمیدانم کجابودم، به کی گفتم دعایم کن
فقط آنقدر میدانم بجز تو کس ندارم من

غریب است و مظلوم

و امّا و امّا و امّا علی
غریب است و مظلوم و تنها علی

سحر شد – منادی – شنیدم که گفت
دریغا دریغا دریغا علی

سوی مسجد می‌روی

پشت آن چشمان جادویی چه پنهان کرده‌ای
زیر آن مژگان مینویی چه پنهان کرده‌ای

سوی مسجد می‌روی، ابرو گره انداخته
بین این زهد و ترشرویی چه پنهان کرده‌ای

خورشيد بي قرينه

برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست
با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست

از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق
خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست

آقای من

چشماشونو بگیره خوبیهات
در خونه ت همیشه بازم بود
زخم زبون کارشونه ، میگن
علی مگه اهل نمازم بود

علی جانم

غمی امشب شبی بر صفحه تقدیر وارد شد
سحر بود و کسی در نیّتش تقصیر وارد شد

تمام ِ راه را میگفت ذکر توبه با تسبیح
رسید آشفته خاطر، از «درِ تزویر» وارد شد

مولای من

از خواب جهل شانهٔ من را تکان بده
ای صبح من به زانوی خسته توان بده

با هرگناه بسته شود راهِ نعمتم
مولا مرا ز ترس عقوبت امان بده

دکمه بازگشت به بالا