از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
عمه محکم گره زد روسری ام را به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
عمه محکم گره زد روسری ام را به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
اگر چه سیر زدند و گرسنه خوابیدم
اگر کبودترین به شام خورشیدم
به آنکه ریسمان را بدستمان بسته است
نشان دهم به خدا ریسمان توحیدم
ای سری که در سحر با دخترت هم صحبتی
شب نرو جای دگر، شام غریبان دعوتی
به عمو جانم بگو شد مجلس تدفین بیا
غیرت الله حرم، از نیزه ها پایین بیا
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آوردهای
وای بر زینب مگو که کربلا آوردهای
آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟
آه میبینی چهها بر روزِ ما آوردهای
عشق یعنی بی کرانی که کرانش زینب است
عشق خورشید است اما آسمانش زینب است
عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است
عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است
حسین آمد و حق را به کربلا آورد
برای ناله نی غم به نی نینوا آورد
همین که قطره اشکش به خاک ها افتاد
به خاک غم زده کربلا شفا آورد
خدا کند نشود خیمه ای بنا اصلا
در این مکان نشود آتشی رها اصلا
خدا کند نرسد دست بادها حتی
به بندهای نقاب سکینه ها اصلا
هرچه با دا باد من با قلب ویران خوشترم
بی قرارم با همین حال پریشان خوشترم
کعبه و بتخانه و دیر و کلیسا با شما
من که درمیخانه با جام فراوان خوشترم
امشب برای من در میخانه جا بگیر
ای مهربان تر از همه دست مرا بگیر
بار گناه و روی سیاه مرا ببین
قلب مرا ازین همه جرم و خطا بگیر
امشب تمام عالم معنا عزا گرفت
باغ بهشت و حوری و طوبی عزا گرفت
نوج نبی که نوحه گرفت از غم شما
عیسی به سینه میزد و موسی عزا گرفت
بیا که با غم عشقت به آسمان برسم
به باغ نسترن و یاس و بوستان برسم
منی که دل به هوای وصال خوش کردم
بیا که در شب هجران به آستان برسم