شعر فراق امام زمان

سِپری شد

شب و روزم همه با از تو شنیدن سِپری شد
عُمرم ای دوست به روی تو ندیدن سپری شد

همه گفتند زِ بازار گذر کردی و رفتی
دیده ام کور شد و وقتِ خریدن سپری شد

حریم پاکِ دل

این دلِ آتش زده باران نمی خواهدمگر
این وجودِ در به در سامان نمی خواهد مگر

در حریم پاکِ دل، هرکس که آمد خانه کرد
عاقبت این ملکِ دل سلطان نمی خواهد مگر

جز گدایی از شما کاری ندارد دست من
دست های ملتمس دامان نمیخواهد مگر

ای جانِ شفا

لنگیم همه! عصای ما را بفرست
آمینِ پس از دعای ما را بفرست

بیماری ما صعب العلاج است بیا
ای جانِ شفا، شفای ما را بفرست

نیامدی

ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی
روزشمار من پر از گناه شد نیامدی

سال نمای هجر را صفحه به صفحه خوانده ام
هجر تو بیشتر زسال و ماه شد نیامدی

به پای عشق

اگر چه دل به پای عشق پا نیست
ولی یکدم ز کوی تو جدا نیست

چه سرّی خفته در قاموس چشمت
که در آن غیر راز اِنّما نیست

دوری تو

هر چه آید به سر ما همه از دوری توست
بانگ رسوایی من نیز ز مستوری توست

این خماری که مرا بر سر سودا زده است
نشئه ی غمزه ی آن نرگس مخموری توست

آقای من

ای لیل والنهار اسیر نبودنت
کی میشود تمام، مسیر نبودنت

ای مرجع ضمیر دعاهای اهل بیت ع
ای شرح دوری‌ات غم عظمای اهل بیت ع

به نگاهی

دلبرا گر بنوازی به نگاهی ‏ما را
خوش تر است‏ ار بدهی ‏منصب‏ شاهی ‏ما را

به من بی سر و پا گوشه ی چشمی بنما
که محال است جز این گوشه پناهی ‏ما را

فراق تو

از فراق تو نمردیم مسیحا نشدیم
چشم ما تار نشد از غم و بینا نشدیم

جای تو دست به دامان طبیبان بودیم
حقمان بود اگر باز مداوا نشدیم

دل تنگم

نم پس نمی دهد دل تنگم برایتان
جز قطره های اشک که ریزم به پایتان

دستی به چشمِ مانده به راهم نمی کشید؟!
دستم دخیلِ پنجره های عبایتان

حال دلم

نه حال دلم مثل قدیم است و همان است
نه قامتم از بار فراق تو کمان است

در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد
نام تو فقط لقلقه روی زبان است

ای ابر پرُ باران

ای ابر پرُ باران در این عصر کویری
دست مرا پُر کن در ایام فقیری

صحرا به صحرا آمدم دنبالت آقا
بوسه به پایت می زنم در هر مسیری

دکمه بازگشت به بالا