شعر مذهبی

حضرت موالموالی

حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی

دستان یدالله

اذکار تسبیح مناجاتم طرب دارد
محراب گویا نیت عرض ادب دارد
نام علی می‌جوشد و سجاده تب دارد
ذی الحجه ی این روزها بوی رجب دارد

جانم حسین

چیستم من ؟ گر پذیرد یک غبار از معبرش
کیستم من ؟ رو سیاهی از غلامان درش

کیست او ؟ عالی مقامی که هزاران خضر راه
عرض حاجت ها برند از عجز سوی محضرش

گریه بر حسین

تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما

امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان ‌کرد تا گشت نوبت ما

یا امام رئوف

گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر
بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر

چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام
دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر

هشتمین خورشید

بیدها را حظِّ رقصیدن هدایت می کند
نورها را کِیف تابیدن هدایت می کند
ابرها را شوق باریدن هدایت می کند
چشم ها را لذت دیدن هدایت می کند

یا ولی الله

چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟
دوباره یار سفر کرده از سفر برسد

چقدر دغدغه داری که روسفید شوی
به حد وسع برای فرج مفید شوی

حسین من

آمدی تا با سر خونی تو سامان بگیرم
خون حلقوم تو را با گوشه دامان بگیرم

جان من بر لب رسید از بس کتک خوردم پیاپی
چشم خود را باز کن شاید دوباره جان بگیرم

یا ولی الله

پایان بده این ظلمت و حیرانی ما را
سامان بده اندوه و پریشانی ما را
بی عطر حضورت همه شبها شب یلداست
کوتاه کن این دوری طولانی ما را

هجران یار

تا قدم هایم به سمت تو وصالی تر شده
جاده ی پُرپیچِ هِجرَت اِنفِصالی تر شده

“یوسف”گُم‌گَشته باز آید به کنعان یا که نَه!؟…
فرضِ بیناییِ “یعقوب” احتمالی تر شده

قول شفاعت

ما از حسین قول شفاعت گرفته‌ایم

با یاحسین از همه سبقت گرفته‌ایم

روز الست هر که به چیزی رسید و ما

عشق حسین را به امانت گرفته‌ایم

ای طبیب همگان

بخری یا نخری ما که خریدار توییم

ای طبیب همگان ما همه بیمار توییم

ببری یا نبری کرب‌وبلا خود دانی

ما همه مشتری هر شب بازار توییم

دکمه بازگشت به بالا